هیئت سینه زنی محبان اهل بیت فاروق
جلسه هیئت سه شنبه ها ساعت22در زینبیه فاروق
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
تبلیغات
شهدای کازرون
ارتباط با مدیر
نام :
ایمیل:
موضوع:
پیغام :
نویسندگان وبگاه
آرشیو مطالب
دیگر امکانات

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 125
بازدید دیروز : 8
بازدید هفته : 334
بازدید ماه : 332
بازدید کل : 14243
تعداد مطالب : 93
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


روزشمار محرم عاشورا ذکر روزهای هفته پخش زنده حرم <کد دعای فرج>
<همراه با قرآن> <کد ورود و خروج> دانشنامه عاشورا
ذکر کاشف الکرب مهدویت امام زمان (عج)
زیارت عاشورا انقلاب اسلامی
زیارت عاشورا جنگ دفاع مقدس
ذکر کاشف الکرب
روزشمار فاطمیه وصیت شهدا
دعای فرج آیه قرآن
روزشمار غدیر
دعای عظم البلا

اشک فاطمه

شهدای کازرون مرجع قالب های مذهبی رایگان توضیح توضیح توضیح توضیح
بانک احادیث
نویسنده عباد زارع در دو شنبه 30 / 11 / 1389 |

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

امام على (عليه‏السلام) فرمودند:
فَكونوا اَقَلَّ ما يَكونونَ فِى الْباطِنِ اَمْوالاً ، اَحْسَنَ ما يَكونونَ فِى الظّاهِرِ اَحْوالاً فَاِنَّ اللّه‏َ تَعالى اَدَّبَ عِبادَهُ الْمُؤمِنينَ الْعارِفينَ اَدَبا حَسَنا ، فَقالَ جَلَّ مِن قائِلٍ : يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ اَغْنياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسيماهُمْ لاَ يَسْئَلونَ النَّاسَ اِلْحافا؛
در حالى كه در واقع از كمترين مال برخوردار هستيد، در ظاهر بهترين حال را از خود نشان دهيد ؛ زيرا خداوند متعال ، بندگان با ايمان با معرفتش را اين گونه نيكو ادب نموده كه [در وصف فقيران پارسا] فرموده است : شخص بى‏خبر آنان را از شدّت خويشتندارى توانگر مى‏پندارد . ايشان را از نشانه‏هايشان مى‏شناسى ، با اصرار (چيزى) از مردم نمى‏خواهند .
تحف العقول، ص 489

 

 

 

 

 

امام حسن عسكرى (عليه‏السلام) فرمودند:
فى تفسير قوله تعالى «وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسنا» قالَ: قُولُوا لِلنّاسِ كُلِّهُم حُسنا مُؤمِنِهُم وَ مُخالِفِهُم، أمّا المؤمِنونَ فَيَبسُطُ لَهُم وَجهَهُ وَ أمّا المُخالِفونَ فَيُكَلِّمُهُم بِالمُداراةِ لاِجتِذابِهِم اِلىَ اليمانِ. فَاِنِ استَتَرَ مِن ذلِكَ بِكفِّ شُرورِهم عَن نَفسِهِ وَ عَن اِخوانِهِ المُؤمِنينَ؛
در تفسير آيه «با مردم به زبان خوش سخن بگوييد» فرمود: يعنى با همه مردم، چه مؤمن و چه مخالف، به زبان خوش سخن بگوييد. مؤمن، به هم مذهبان، روى خوش نشان مى دهد و با مخالفان، با مدارا سخن مى گويد تا به ايمان، جذب شوند و حتّى اگر نشدند، با اين رفتار، از بدى هاى آنان در حقّ خود و برادران مؤمنش، پيشگيرى كرده است.
مستدرك الوسائل، ج 12، ص 261

 

امام صادق (عليه‏السلام) فرمودند:
فى قَولِهِ تَعالى (وَقولوا لِلنَّاسِ حُسنا) ـ : أى لِلنّاسِ كُلِّهِم مُؤمِنِهِم وَمُخالِفِهِم ، أَمَّا المُؤمِنونَ فَيَبسُطُ لَهُم وَجهَهُ ، وَأَمَّا المُخالِفونَ فَيُكَلِّمُهُم بِالمُداراةِ لاِجتِذابِهِم إِلَى اليمانِ ، فَإِنَّهُ بِأَيسَرَ مِن ذلِكَ يَكُفُّ شُرورَهُم عَن نَفسِهِ ، وعَن إخوانِهِ المُؤمِنينَ؛
درباره آيه (و با مردم سخن نيكو گوييد) فرمود: مقصود همه مردمان اعم از مؤمن و كافر است. اما با مؤمنان بايد گشاده رو بود و اما با كافران بايد به نرمى و مدارا سخن گفت، تا به سوى ايمان كشيده شوند و كمترين ثمرش اين است كه خود و برادران مؤمنش را از گزند آنان مصون مى دارد.
بحارالأنوار، ج75، ص401، ح42

 

 

 

 

امام على (عليه‏السلام) فرمودند:
يا مُؤمِنُ اِنَّ هذَا العِلمَ وَالاَْدَبَ ثَمَنُ نَفْسِكَ فَاجْتَهِد فى تَعَلُّمِهِما ، فَما يَزيدُ مِنْ عِلْمِكَ وَ اَدَبِكَ يَزيدُ فى ثَمَنِكَ وَ قَدْرِكَ ، فَاِنَّ بِالْعِلْمِ تَهْتَدى اِلى رَبِّكَ وَ بِالاَْدَبِ تَحْسِنُ خِدْمَةَ رَبِّكَ وَبِأَدَبِ الْخِدْمَةِ يَسْتَوجِبُ الْعَبْدُ وَلايَتَهُ وَقُرْبَهُ ، فَاقْبَلِ النَّصيحَةَ كى تَنْجُوَ مِنَ الْعَذابِ؛
اى مؤمن! به تحقيق اين دانش و ادب بهاى جان توست پس در آموختن آن دو بكوش كه هر چه بر دانش و ادبت افزوده شود بر قيمت و قَدْرت افزوده مى‏شود ؛ زيرا با دانش به پروردگارت راه مى‏يابى و با ادب به پروردگارت خوش خدمتى مى‏كنى و با ادب در خدمت‏گزارى، بنده سزاوار دوستى و نزديكى به او مى‏شود . پس [اين [نصيحت را بپذير تا از عذاب بِرَهى.
جامع الأخبار، ص 310، ح 852

 

 

 

امام على (عليه‏السلام) فرمودند:
مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنّاسِ اِماما فَليَبْدَأ بِتَعْليمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْليمِ غَيْرِهِ وَلْيَكُنْ تَاْديبُهُ بِسيرَتِهِ قَبْلَ تَأْديبِهِ بِلِسانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُها اَحَقُّ بِالاِْجْلالِ مِنْ مُعَلِّمِ النّاسِ ومُؤَدِّبِهِمْ؛
كسى كه خود را پيشواى مردم قرار داده، بايد پيش از آموزش ديگران، خود را آموزش دهد و پيش از آن‏كه ديگران را با زبان، ادب بياموزد، باكردارش ادب آموزد و البته آموزش دهنده و ادب‏آموز خود بيش از آموزگار و ادب‏آموز مردم، شايسته تجليل است.
غرر الحكم، ح 7016

 

 

امام على (عليه‏السلام) فرمودند:
عَلَيكَ بِمُداراةِ النّاسِ وَ اِكْرامِ الْعُلَماءِ وَ الصَّفْحِ عَنْ زَلاّتِ الاِْخْوانِ فَقَدْ اَدَّبَكَ سَيِّدُ الاَْوَّلينَ وَ الآْخِرينَ بِقَولِهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله : اُعْفُ عَمَّنْ ظَـلَمَكَ وَ صِلْ مَنْ قَطَعَكَ وَ اَعْطِ مَنْ حَرَمَكَ ؛
تو را سفارش مى‏كنم به مداراى با مردم و احترام به علما و گذشت از لغزش برادران (دينى)؛ چرا كه سرور اولين و آخرين، تو را چنين ادب آموخته و فرموده است : «گذشت كن از كسى كه به تو ظلم كرده ، رابطه برقرار كن با كسى كه با تو قطع رابطه كرده و عطا كن به كسى كه از تو دريغ نموده است».
اعلام الدين، ص 96
حرف دل
نویسنده عباد زارع در یک شنبه 29 / 11 / 1389 |

 

 

حرف دل

گفتم که فراق را نبينم ديدم   آمد به سرم از آنچه مي ترسيدم

شنيده ام که فراق از عذاب سخت تر است؛  وقتي اميرالمؤمنين در دعاي کميل مي فرمايد

( أصبر علي عذابک  فکيف أصبر علي فراقک  )

وقتي آقا اين طوري بگن ما ديگه چي بگيم ...

تازه  حالا مي فهمم درد فراق چيه ؛ درد دوري ؛ درد درازي راه و

صد تا درد ديگر ...

نمي دونم  وقتي آدم بفهمه با معشوقش ؛ محبوبش ؛تنها همدم ومونسش چقدر فاصله داره يا با کاراش دلش رو سوزونده ؛ چه حالي پيدا مي کنه؟

ولي عجب ضرب المثليه که گفته:{چرا عاقل کند کاري که باز آرد پشيماني}

چرا به جاي اينکه کاري کنم که باعث دلگرمي آقام بشم او ل دلشو بشکنم بعد فکر کنم بببينم چه جوري مي تونم جبران کنم ؛ به نظرتون اين کار آدماي عاقله ؟!

اما با اينکه لياقت ديدنش رو ندارم اما دلم خوشه هفته اي اقلا يه شب چهارشنبه اي  يا يه صبح جمعه اي به عشق آقام ندبه کنان برم مسجد جمکران ويه زيارت آل ياسين بخونم وبرگردم ...

البته با اين اميد که دلمو جا  بذارم نه آنکه دنبال خودم بيارمش ... باشه که آقا يه گوشه چشمي به  اين دل جامونده بندازه ...



برچسب‌ها: حرف دل , امام زمان, ظهور, محبان, محبان اهل بیت, مذهبی,
حدیث روز
نویسنده عباد زارع در پنج شنبه 28 / 11 / 1389 |

ا

 قالَ رَسُولُ اللهِ - صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِه - : إنَّ اللَّهَ تَعالي يُحِبُّ أن تَعدِلُوا بَينَ أولادِکم حَتّي في القُبَلِ.

«ميزان الحکمه، ح 22665»

پيامبر اکرم - صلي الله عليه و آله - فرمود: خداوند دوست دارد که ميان فرزندانتان عادلانه رفتار کنيد، حتي در بوسيدن آنها.

آیا می دانید؟
نویسنده عباد زارع در پنج شنبه 28 / 11 / 1389 |

می2نی؟  طول موج نور مرئی بین ۷۰۰ - ۴۰۰ نانومتر است
می2نی؟  خورشید کوچکترین ستاره دنیا است
می2نی؟  وقتی به خورشید نگاه میکنید صحنه ۸ دقیقه قبل از آن را مشاهده میکنید
می2نی؟  زمین در آغاز پیدایش خود ۲۰۰۰ بار بزرگتر از حجم کنونی خود را داشته است.
می2نی؟  مساحت سوراخ اوزون ۲۴ میلیون کیلومتر مربع یا به اندازه آمریکای شمالی
می2نی؟  سالانه ۱.۳ میلیون متر مکعب چوب صرف چوبهای غذای خوری در چین میشود
می2نی؟  در طوفان شن کویر بین ۶۰ تا ۲۰۰ میلیون تن شن جابجا میشود
می2نی؟  ماموتها که ۱۰ هزار سال پیش منقرض شدند تا ۶ سالگی شیر مادرشان را میخوردند
می2نی؟  شیارهاى کف دست کمکی براى بهتر گرفتن اشیاء است
می2نی؟  جوانان هندی شادترین و ژاپنی افسرده ترین های جهانند
می2نی؟  لاشخورها قادر به دیدن یك موش كوچك از ارتفاع ۴ كیلومتری میباشند
می2نی؟  مردم فیلیپین به بیش از ۱۰۰۰ لهجه سخن میگویند
می2نی؟  عمر مفید انسانها در کف دستشان نوشته شده است نگاه کنید ۸۱ - ۱۸ = ۶۳
می2نی؟  مسن ترین انسان دنیا با ۱۴۲ سال سن الان در ایران زندگی میکند
می2نی؟  به گفته صندوق پول جهان ایران در تورم رتبه ۵ جهان است و تا چند سال دیگر ۱ خواهد شد
می2نی؟  ایران فلاتی به وسعت ۱/۶۴۸/۱۹۵ کیلومتر مربع است
می2نی؟  گرانترین کفش دنیا ۱ میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان است
می2نی؟  گرانترین سینمای خانگی ۲۱۰ میلیون تومان است
می2نی؟  گرانترین بلندگوی جهان ۲۱۰ میلیون تومان قیمت دارد
می2نی؟  گرانترین ساعت دنیا سویسی بوده و ۱ میلیارد تومان است
می2نی؟  گرانترین ماشین دنیا یک الگانس که با الماس تزیین شده و بیش از ۱ میلیارد است
می2نی؟  فاصله بین مچ دست تا ارنج برابر با طول کف پا است
می2نی؟  مورچه ها هم شمردن بلدند و قدم هایشان را برای مسیر یابی میشمارند
می2نی؟  یك نانومتر یك میلیاردیم متر یا حدوداً به طول ۱۰ اتم هیدروژن است
می2نی؟  مصرف زغال اخته از تنگی عروق خون جلوگیری میكند
می2نی؟  خورشید در مدار کهکشان شیری با سرعت ۹۰۰۰۰۰ کیلومتر در ساعت حرکت میکند
می2نی؟  ادرار گربه زیر نور سیاه می‌درخشد.
می2نی؟  دوئل در پاراگوئه آزاد است به شرطی که طرفین خون خود را بر گردن بگیرند
می2نی؟  هر بار که یک تمبر را میلیسید ۱۰.۱ کالری انرژی مصرف می‌کنید

می2نی؟  فورییه ۱۸۶۵ تنها زمانی بود که ماه کامل نشد
می2نی؟  کوتاهترین جمله کامل در زبان انگلیسی I am است
می2نی؟  اگر یک ماهی قرمز را در یک اتاق تاریک قرار دهید، کم کم رنگش سفید می‌شود
می2نی؟  در مصر باستان افراد روحانی تمام موهای بدن خود را می‌کندند حتی ابروها و موژه‌ها
می2نی؟  کوتاه‌ترین جنگ در سال ۱۸۹۶ بین زانزیبار و انگلستان که ۳۸ دقیقه طول کشید
می2نی؟  ۷۰% نفت استخراجی خاورمیانه از کانال سوئز می گزرد
می2نی؟  قدمت جیرفت در ایران به ۵ هزار سال پیش باز میگردد و کهنترین قدمت کشور را در جهان دارد
می2نی؟  بنای برج دوقولوی تیارت جهانی نیویورک توسط ۲ ایرانی بنا خواهد شد
می2نی؟  مشاور وزیر بازرگانی امریکا یک ایرانی است
می2نی؟  نام قدیم یونان ، هلاس بوده است
می2نی؟  فقط قورباغه های نر قور قور می کنند
می2نی؟  نام قدیمی اندونزی ، هندهلند بوده است
می2نی؟  کشور ایران هفدهمین کشور وسیع دنیاست
می2نی؟  مرد در قیاس با زن مى‌تواند حروف ریزترى را بخوانند.ولی شنوایى زن بهتر از مرد است
می2نی؟  ۲۸٪ قاره آمریکا دست نخورده است. این میزان در مورد آفریقاى شمالى ۳۸٪ است
می2نی؟  افراد باهوش داراى روى و مس بیشترى در موهایشان هستند
می2نی؟  جوانترین پدر و مادر جهان یک زوج ۸ و ۹ ساله بودند
می2نی؟  نخستین رمانى که توسط ماشین تایپ نوشته شد، تام سایر بود
می2نی؟  در ۷۵% از خانواده های آمریكایی زنان مسئول رسیدگی به امور مالی خونه هستند
می2نی؟  به طور میانگین هر فرد ۱۱۴۰ بار در سال تلفن میزند
می2نی؟  در امریکا پول از كاغذ درست نشده بلكه از كتان ساخته شده
می2نی؟  والت دیسنی از موش می ترسید
می2نی؟  اعلامیه استقلال آمریكا بر روی كاغذهای ساخته شده با برگ حشیش نوشته شده
می2نی؟  اگه یه دونه كشمش رو داخل شامپاین تازه بیندازید مدام بالا و پائین می ره
می2نی؟  در سال ۱۹۹۶ ، ۳۱۵ مورد اشتباه در دیكشنری معروف Webster’s وجود داشت
می2نی؟  شكلات بر عصب و قلب سگ تاثیر بد دارد،با کمی شكلات میتوان یك سگ را کشت
می2نی؟  در كازینو های قماربازی las Vegas هیچ ساعتی وجود نداره
می2نی؟  اسم Wendy برای خانمها از كتاب peter pan بیرون امده
می2نی؟  ۱ قطره لیكور عقرب را دیوانه می كند و عقرب خودش را نیش می زند و می كشد
می2نی؟  در انگلیس قدیم قانون بود كه شما نباید همسرتان رابا چیزی ضخیمتر از شصتتان بزنید
می2نی؟  كتاب ركودهای گینس ،ركورددار دزدیده شدن از كتابخانه های عمومی می باشد
می2نی؟  فضانوردان نباید قبل از رفتن به فضا لوبیا بخورند.چون باد شكم لباس فضا را خراب میکنه
می2نی؟  مایع موجود در نارگیل نارس را می توان بجای پلاسمای خون استفاده كرد
می2نی؟  درخت بلوط تا قبل از پنجاه سالگی میوه نمی دهد
می2نی؟  اولین محصولی كه بر روی آن باركد زده شد آدامس Wrigley بود

آیا می دانید؟
نویسنده عباد زارع در پنج شنبه 28 / 11 / 1389 |

آیا می‌دانید یک انسان ۸ ثانیه بعد از قطع گردن هنوز به هوش است.
آیا می‌دانید سالی ۵۰۰ شهاب سنگ به زمین برخورد می‌کنند.
آیا می‌دانید خورشید روزی ۱۲۶٫۰۰۰ میلیارد اسب بخار انرژی به زمین می‌فرستد.
آیا می‌دانید کوچک‌ترین زمین فوتبال ساخته شده یک بیست هزارم یک تار مو است (نانو).
آیا می‌دانید با دویدن می‌توان مسافر زمان بود و کسری از ثانیه از دیگران بیشتر عمر کرد.
آیا می‌دانید ۵۶ درصد افرادی که دست چپ هستند، تایپیستند.
آیا می‌دانید برای تولید ۱ لیتر بنزین ۲۳٫۵تن گیاه در گذشته مدفون شده است.
آیا می‌دانید هر ۱ دقیقه نسل یک موجود زنده منقرض می‌شود.
آیا می‌دانید داوینچی با یک دست می‌نوشت و با دست دیگر نقاشی می‌کشید.
آیا می‌دانید گوش و بینی در تمام طول عمر رشد می‌کنند.
آیا می‌دانید آب دریا بهترین ماسک صورت است.
آیا می‌دانید در ساخت برج ایفل ۲٫۵ میلیون پیچ و مهره به کار رفته است.
آیا می‌دانید بینی انسان قادر به تشخیص ۱۰٫۰۰۰ نوع بوی مختلف است.
آیا می‌دانید انرژی که خورشید در ۱ ثانیه تولید می‌کند برای مصرف ۱ میلیون سال زمین کافی است.
آیا می‌دانید غیرممکن است که بتوانید با چشم باز عطسه کنید.
آیا می‌دانید ما در طول زندگیمان ۱۸ کیلو پوست می‌اندازیم.
آیا می‌دانید رنگ مورد علاقه ۸۰ درصد آمریکایی‌ها آبی است!
آیا می‌دانید وقتی شخصی در سریلانکا سرش را از طرفی به طرفی دیگر تکان می‌دهد یعنی باشه.
آیا می‌دانید در این دنیا تعداد جوجه‌ها از آدم‌ها بیشتر است.
آیا می‌دانید نوارهای لاستیکی خیلی طول می‌کشد تا سرد شوند.
آیا می‌دانید مغز در هنگام خواب فعال‌تر از وقتی است که تلویزیون می‌بینید.
آیا می‌دانید اگر مادران در زمان بارداری سیب به خصوص سبز استفاده کنند نوزادانشان زیبا می‌شوند.
آیا می‌دانید مادران باردار از انگور و جوانه گندم و امگا ۳ استفاده کنند بچه‌های آن‌ها تیزهوش می‌شوند.
آیا می‌دانید خورشید فقط ۱ بر ۴۰٫۰۰۰جرم خود را از دست داده است.
آیا می‌دانید ایران ۱۰۱۸ شهر دارد.
آیا می‌دانید پر آب‌ترین رود ایران کارون در خوزستان است.
آیا می‌دانید بام ایران استان چهارمحال و بختیاری است.
آیا می‌دانید هر فردی در طول ۲۴ ساعت ۲۳ هزار بار نفس می‌کشد



برچسب‌ها: آیا میدانید, جالب, خواندنی ,
اس ام اس میلاد پیامبر وامام جعفر صادق
نویسنده عباد زارع در پنج شنبه 28 / 11 / 1389 |

کیست در غار حرای سینه ام
رگ رگم پیغام احمد می دهد
سینه ام بوی محمد می دهد
میلاد پیامبر اکرم و امام صادق (ع) تهنیت باد

———————————————————-
اس ام اس ولادت پیامبر اکرم-اس ام اس میلاد حضرت محمد (ص)
———————————————————-

صادق که اساس دین ازاو شد معمور
بودند ملایک پی امرش مامور
میلاد ششمین اختر تابناک آسمان ولایت و نبی اکرم نور هدایت مبارک باد

میلاد نبی اکرم بهانه خلقت و قرآن ناطق، امام صادق(ع)بر شما تبریک وتهنیت باد

———————————————————-
اس ام اس ولادت پیامبر اکرم-اس ام اس میلاد حضرت محمد (ص)
———————————————————-

ای ششم پیشوای اهل ولا
خلق را رهبری به دین هدی
پای تا سر خدا نمایی تو
هم ز سر تا بپای صدق و صفا
ولادت امام جعفر صادق علیه السلام و نبی اکرم (ص) مبارک

———————————————————-
اس ام اس ولادت پیامبر اکرم-اس ام اس میلاد حضرت محمد (ص)
———————————————————-

هفده ربیع الاول، سالروز طلوع خورشید پرفروغ آسمان علم الهى و برگیرنده نقاب از چهره حقایق، امام جعفر صادق علیه السلام بر همه مسلمانان عالم مبارک باد!

———————————————————-
اس ام اس ولادت پیامبر اکرم-اس ام اس میلاد حضرت محمد (ص)
———————————————————-

دلم به یاد تو امشب لبالب از شور است
تو کیستی که حریمت چو کعبه مشهور است؟
میلاد نبی اکرم(ص) مبارک

———————————————————-
اس ام اس ولادت پیامبر اکرم-اس ام اس میلاد حضرت محمد (ص)
———————————————————-

ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتى نیست
در نظر قدر با کمال محمد
میلاد نور مبارک

———————————————————-
اس ام اس ولادت پیامبر اکرم-اس ام اس میلاد حضرت محمد (ص)
———————————————————-

حق چو دید آن نور مطلق در حضور
آفرید از نور او صد بحر نور
آفرینش را جز او مقصود نیست
پاک دامن تر زاو موجود نیست
میلاد نبی اکرم (ص) و امام صادق(ع)گرامی باد

———————————————————-
اس ام اس ولادت پیامبر اکرم-اس ام اس میلاد حضرت محمد (ص)
———————————————————-

ای چراغ دانشت گیتی فروز
تا قیامت پیشتاز علم روز
آفرینش را کتاب ناطقی
اهل بینش را امامِ صادقی
ولادت امام جعفر صادق علیه السلام مبارک

———————————————————-
اس ام اس ولادت پیامبر اکرم-اس ام اس میلاد حضرت محمد (ص)
———————————————————-

از مکه فروغ ایزدی پیدا شد
سر چشمه فیض سرمدی پیدا شد
در هفدهم ربیع از دخت وهب
نو دسته گل محمدی پیدا شد

———————————————————-
اس ام اس ولادت پیامبر اکرم-اس ام اس میلاد حضرت محمد (ص)
———————————————————-

به آمنه بنت وهب، خدا عطا کرده پسر
پسر چه گویم که به خلق، خدا عطا کرده پدر
میلاد پیامبر رحمت، تاج آفرینش بر شما خجسته باد.

———————————————————-
اس ام اس ولادت پیامبر اکرم-اس ام اس میلاد حضرت محمد (ص)
———————————————————-

ز آسمان دل من خورشید و مه برآمد
شب میلاد احمد(ص) با پور حیدر آمد
همه شادی نمایید که میلاد نبی شد
جلوه ی نور صادق ز بعدش منجلی شد

———————————————————-
اس ام اس ولادت پیامبر اکرم-اس ام اس میلاد حضرت محمد (ص)
———————————————————-

دلا میلاد ختم المرسلین است
فروغ آسمانی در زمین است
محمد (ص) مهر ظلمتْ سوز آمد
شب یلدای ما را روز آمد

———————————————————-
پیامک ( اس ام اس ) میلاد پیامبر اکرم ( ص ) و امام صادق ( ع )
———————————————————-

بهار بی خزان، روی محمد
بهشت جاودان، کوی محمد
معطر ساخت گلزار جهان را
شمیم تار گیسوی محمد

———————————————————-
پیامک ( اس ام اس ) میلاد پیامبر اکرم ( ص ) و امام صادق ( ع )
———————————————————-
میلاد جامع علم و عمل و عبادت ، پرچم دار شاهراه ولایت علوى، حضرت امام جعفر صادق علیه السلام گرامى باد!

———————————————————-
پیامک ( اس ام اس ) میلاد پیامبر اکرم ( ص ) و امام صادق ( ع )
———————————————————-
صدای بال و پر جبرئیل می آید
شب است و ماه به آغوش ایل می آید
لب کویر پس از این ترک نخواهد خورد
که ساقی از طرف سلسبیل می آید
لباس خاطره را از حریر عشق بدوز
حلیمه! نزد تو فردی اصیل می آید
نگاه آمنه از این به بعد می خندد
چرا که معجزه ای بی بدیل می آید
میلاد پیامبر رحمت، تاج آفرینش بر شما خجسته باد

———————————————————-
پیامک ( اس ام اس ) میلاد پیامبر اکرم ( ص ) و امام صادق ( ع )
———————————————————-

نور عترت آمد از آیینه ام
کیست در غار حرای سینه ام
رگ رگم پیغام احمد می دهد
سینه ام بوی محمد می دهد
میلاد پیامبر اکرم و امام صادق (ع) تهنیت باد

———————————————————-
پیامک ( اس ام اس ) میلاد پیامبر اکرم ( ص ) و امام صادق ( ع )
———————————————————-
صادق که اساس دین ازاو شد معمور / بودند ملایک پی امرش مامور
میلاد ششمین اختر تابناک آسمان ولایت و نبی اکرم نور هدایت مبارک باد

———————————————————-
پیامک ( اس ام اس ) میلاد پیامبر اکرم ( ص ) و امام صادق ( ع )
———————————————————-
میلاد نبی اکرم بهانه خلقت و قرآن ناطق، امام صادق علیه السلام بر شما تبریک وتهنیت باد

———————————————————-
پیامک ( اس ام اس ) میلاد پیامبر اکرم ( ص ) و امام صادق ( ع )
———————————————————-
ای ششم پیشوای اهل ولا
خلق را رهبری به دین هدی
پای تا سر خدانمایی تو
هم ز سر تا بپای صدق و صفا
ولادت امام جعفر صادق علیه السلام و نبی اکرم (صلی الله علیه وآله) مبارک

———————————————————-
پیامک ( اس ام اس ) میلاد پیامبر اکرم ( ص ) و امام صادق ( ع )
———————————————————-
دلم به یاد تو امشب لبالب از شور است
تو کیستی که حریمت چو کعبه مشهور است؟
میلاد نبی اکرم مبارک

———————————————————-
پیامک ( اس ام اس ) میلاد پیامبر اکرم ( ص ) و امام صادق ( ع )
———————————————————-
ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتى نیست
در نظر قدر با کمال محمد
میلاد نور مبارک

———————————————————-
پیامک ( اس ام اس ) میلاد پیامبر اکرم ( ص ) و امام صادق ( ع )
———————————————————-
حق چو دید آن نور مطلق در حضور/ آفرید از نور او صد بحر نور
آفرینش را جز او مقصود نیست/ پاک دامن تر زاو موجود نیست
میلاد نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) و امام صادق علیه السلام گرامی باد

———————————————————-
پیامک ( اس ام اس ) میلاد پیامبر اکرم ( ص ) و امام صادق ( ع )
———————————————————-
رسول الله تودر خلوتِ وحدت خلیلی
بعدِ ذاتِ واحدِ مطلق به هستی بی‌بدیلی
بر گزینِ دست یزدان از میان نخبگانی
پیش هر صاحب نظر در صورت و معنا جمیلی
منبع اندیشه رود خروشان حیاتی
شهر علمی، کوهِ حلمی، قُلزم عقل عقیلی



برچسب‌ها: اس ام اس میلاد پیامبر وامام جعفر صادق, اس ام اس, sms, ,
بی‏تاب‏تر از ستون حنانه
نویسنده عباد زارع در جمعه 27 / 11 / 1389 |

بی‏تاب‏تر از ستون حنانه

رحلت پیامبر اکرم(ص)

امروز، قلبی از تپش باز می‏ماند که نبض هستی با ضربانش می‏تپید.

امروز، چشمی از چرخش باز می‏ماند که تمام ستاره‏ها از فروغش هستی می‏گرفت.

امروز، زبانی از تکلم بازمی‏ماند که واژه واژه کلامش، رازهای هستی را کهکشان کهکشان می‏گشود.

امروز، لبانی از تبسم بازمی‏ماند که لبخندهایش، فرشتگان را لبالب از تسبیح و تقدیس می‏کرد.

امروز، غمگین‏ترین روز عمر زمین رقم می‏خورد.

امروز، روح عرشی محمد، فرش کوچک خاک را رهامی‏کند و به وسعت «لایتناهی» پیوندمی‏خورد.

این بار، معراج محمد همیشگی است.

بی چشمان فروزان تو، ستاره‏ها از کدام مشرق نورانی الهام بگیرند که تابنده بمانند؟

ای حبیب خدا! بدون زمزمه «قولو لا اله الا اللّه‏ تلفحوا»یت زبان فرشتگان را کدام ترانه، سرشار از تقدیس و تسبیح کند؟

هستی، امروز چقدر دلگیر و محزون است!

گلوی بلال چقدر بغض‏آلود است!

بغض چندین ساله گلوی ماذنه‏ها را می‏فشارد.

آینه‏های حرم مثل چشمان زایران دوردست، پر از اشک‏اند.

محمد، ای روح بزرگ هستی! قطره‏ای از دریای هستی خویش را به کام ما هم بچکان! بی‏عنایت تو در این خاک، سنگ پاره‏ای بیش نیستیم.

 

خاندان نفرین شده
نویسنده عباد زارع در جمعه 27 / 11 / 1389 |

خاندان نفرین شده

لعن و نفرین

امیر مومنان علی علیه السلام می فرماید: یک روز صبح پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله (را دیدم) که بسیار غمگین و اندوهگین بود. من به ایشان گفتم: چه شده که شما را این چنین می بینم؟

پیامبر فرمود: «دیشب در خواب دیدم که بنی امیه همانند میمونهایی از منبر من بالا و پایین می روند و جست و خیز1 می کنند  و مردم را از اسلام بر می گردانند. من در خواب گفتم: پروردگارا! این واقعه در دوران زندگى من روى مى‏دهد یا پس از مرگ من؟ فرمود: پس از مرگ تو.»  2

سپس جبرئیل نازل شد (و برای تسلای خاطر پیامبر) این آیات را فرو فرستاد:

أَفَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِینَ ـ ثُمَّ جاءَهُمْ ما كانُوا یُوعَدُونَ ـ ما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما كانُوا یُمَتَّعُونَ. (سوره شعراء, آیه 205 تا 207) ؛ اگر ما سالیان دیگرى آنها را از این زندگى بهره مند سازیم. سپس عذابى كه به آنها وعده داده شده به سراغشان بیاید. این بهره گیرى از دنیا براى آنها سودى نخواهد داشت. 3

آورده اند که پیامبر از آن پس تا هنگام مرگ، کمتر می خندید و بیشتر محزون بود.

جریان خواب پیامبر در مورد خاندان بنی امیه از آن دسته روایاتی است که هم در منابع شیعه و هم در منابع اهل تسنن با زبان های مختلف و از طریق راویان گوناگون بیان شده است. بنابراین ناپاکی این خاندان نمی تواند بر کسی پوشیده بماند.

اما چرا خداوند اجازه می دهد که چنین خاندان نفرت انگیزی حاکم بر مردم شوند؟

در پایان یکی از این روایات آمده است که جبرئیل پس از حزن و اندوه فراوان پیامبر بر او نازل شد و این آیه را برای او فرو فرستاد:

وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتی‏ أَرَیْناكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ. (سوره اسراء، آیه 60)؛ آن رؤیایى را كه نشانت دادیم و (نیز) آن درخت نفرین شده در قرآن را، جز براى آزمایش مردم قرار ندادیم. 4

آری، این عالم سرای آزمون و امتحان است. مردم باید خود مسیر خوبی ها را انتخاب کنند و از آن پیروی نمایند که اگر چنین نکردند، میمون صفتان بر آنان حاکم خواهند شد و دین و دنیایشان را با هم خواهند ربود.

در زیارت عاشورا هم به طور کلی خاندان بنی امیه را نفرین می کنیم و هم به صورت جداگانه به دو تیره این خاندان یعنی «آل ابی سفیان» و «آل مروان» نفرین می فرستیم. بنی امیه شامل دو تیره «آل ابی سفیان» و «آل مروان» است که حکومت نکبت بارشان با فرزندان ابوسفیان آغاز و با فرزندان مروان به پایان رسید

خاندانی میمون صفت

معاویه

باید توجه داشت که خواب پیامبران با خواب مردم عادی متفاوت است و ریشه در حقایق دارد. حتی گاهی خداوند وحی را به شکل رویا و خواب به سوی پیامبرانش می فرستد و دستورات خود را در این قالب به آنان القا می کند.

خواب پیامبر حاکی از آن است که خاندان بنی امیه، میمون صفتانی هستند که حکومت اسلامی را به تباهی می کشانند. آنان افرادی فاقد شخصیتند که با تقلید از یکدیگر، یکی پس از دیگری بر جای پیامبر می نشینند و خلافت پیامبر را به فساد می کشانند.

بسیاری از مفسران شیعه و سنی مراد از «شجره ملعونه» (درخت نفرین شده) را که در آیه فوق آمده، خاندان نفرین شده بنی امیه دانسته اند. رسول خدا نیز به مناسبت های مختلف و در مکانهای گوناگون شخصیت های مختلف این خاندان را لعن و نفرین کرده است و چهره واقعی آنان را به مردم نمایانده است. پس بی راه نیست که این خاندان را نفرین شده خدا و پیامبرش بدانیم و بر آنان نفرین بفرستیم و از راه و روش فاسدشان تبری بجوییم.

در زیارت عاشورا هم به طور کلی خاندان بنی امیه را نفرین می کنیم و هم به صورت جداگانه به دو تیره این خاندان یعنی «آل ابی سفیان» و «آل مروان» نفرین می فرستیم. بنی امیه شامل دو تیره «آل ابی سفیان» و «آل مروان» است که حکومت نکبت بارشان با فرزندان ابوسفیان آغاز و با فرزندان مروان به پایان رسید. البته این در صورتی است که خلیفه سوم را از سلسله امویان به حساب نیاوریم. خلیفه سوم یعنی عثمان بن عَفّان که پسر عموی مروان است، اولین نفر از بنی امیه می باشد که به خلافت مسلمانان رسیده است. اما برخی از اهل تسنن به دلیل آنکه او از جمله خلفای راشدین است، او را در سلسله خبیثه اموی به حساب نمی آورند.

بنی امیه بدون احتساب عثمان، 14 خلیفه بودند که سه خلیفه اول از «آل ابی سفیان» و ما بقی از «آل مروان» هستند. آغاز حکومت 90 ساله بنی امیه با خلافت «معاویه پسر ابو سفیان» در سال 41 هجری آغاز و با کشته شدن «مروان حکم» در سال 132 هجری به پایان رسید. البته پس از آن نیز از سال 138 هجری گروهی از بنی امیه بر قسمتی از جهان اسلام یعنی اندلس (اسپانیا) حاکم شدند که حکومت آنان پس از دو قرن با نارضایتی مردم سرنگون گشت.

خواب پیامبر حاکی از آن است که خاندان بنی امیه، میمون صفتانی هستند که حکومت اسلامی را به تباهی می کشانند. آنان افرادی فاقد شخصیتند که با تقلید از یکدیگر، یکی پس از دیگری بر جای پیامبر می نشینند و خلافت پیامبر را به فساد می کشانند

پیشگویی امام علی علیه السلام در مورد بنی امیه

معاویه

اگرچه بنی امیه در ستمکاری گوی سبقت را از ظالمان عالم ربوده اند، اما به هیچ کسی بیش از اهل بیت و دوستداران آنها ستم نکردند. در کتاب کنزالعمال (حدیث 31074) که از منابع حدیثی اهل تسنن است می خوانیم که پیامبر خدا فرمود: «پس از من چه رنجها و مصیبت هایى همچون كشتار و آوارگى از سوى بنى امیّه به اهل بیتم وارد آید و در میان خویشاوندان ما، از همه سرسخت تر در بغض و عداوت با ما، بنى امیّه اند و بنى مغیره و بنى مخزوم.»

امیر مومنان علی علیه السلام نیز در بعضى از خطبه‏هاى «نهج‏البلاغه» به بنى امیّه و تباهكارى هاى آنان و مفاسدى كه براى اسلام و مسلمانان به وجود آوردند، اشاره نموده است. خطبه‏هاى 77 و 93 و 98 از این دسته اند.

ایشان در خطبه 93 به صراحت حكومت بنى امیّه را به عنوان بزرگترین و وحشتناكترین فتنه ها بر امّت اسلام معرفى مى كند و آن را فتنه اى كور و تاریک مى داند.

جالب اینجا است که امیر مومنان پایان نکبت بار این دودمان را نیز پیش بینی می کند. ایشان در خطبه 87 نهج البلاغه می فرماید:

«برخى گمان مى‏كنند كه همواره دنیا چون شترى زبان بسته در بند و رام بنی امیه خواهد بود و سود سرشارش را همیشه ارزانیشان خواهد کرد. یا اینکه (گمان می کنند که دنیا) سرچشمه ای است زلال که همیشه به کام آنان خواهد بود و هرگز سایه تازیانه و شمشیرشان از سر این امّت كنار نخواهد رفت.

زهی خیال باطل! كسانى كه چنین مى‏اندیشند در اشتباهند. زیرا سهم بنى امیّه تنها جرعه اى از زندگى شیرین و لذّت بخش است كه مدتى آن را مى مكند و سپس همه آنچه را كه نوشیدند بیرون مى ریزند.»

آری، در طول حکومت نود ساله «بنى امیّه» تنها در دوران چند ساله حكومت «معاویه» دنیا به كام آنان بود. اما پس از آن جز نابسامانى، درگیرى، جابه جایی های سریع و مشكلات بزرگ چیزی برایشان نداشت. برخی از آنان تنها چهل روز و برخی دیگر دو ماه یا شش ماه حکومت کرده اند.

بنابراین همان طور كه امام علیه السّلام پیش بینى کرد، حكومت آنها كوتاه و قسمت عمده آن، ناگوار و آمیخته با انواع ناآرامى ها و بدبختى ها بوده است.

 

وصایای پیامبرانه
نویسنده عباد زارع در جمعه 27 / 11 / 1389 |

وصایای پیامبرانه

مسجدالحرام حضرت محمد(ص)

“ابوذر به  رسول خدا “صلی الله علیه و آله “ عرض کرد:  مرا توصیه‌ای کن . پیامبر: تو را به “تقوا” سفارش می‌کنم ، چرا که تقوا در رأس همه کارهای توست .

ابوذر : باز هم بفرمایید، بیشتر.

پیامبر: بر تو باد قرآن خواندن و یاد خدای متعال ، چرا که تلاوت قرآن برای تو در آسمان‌ها “یاد” است و در زمین ، “نور” .(1)

تقوا عنوان کلی است ، پروای از خدا در همه کارها. قرآن خواندن هم ، انس مستمر با آفریدگار و کلام اوست ، که تلاوت هر روزه ، “برنامه گرفتن “ از این منشور بی نظیر و جاویدان است . ابوذر قانع نیست ، بیشتر می‌خواهد و بیشتر، از این رو، از حضرت مطالب بیشتر و مواعظ بلیغ‌تر می‌طلبد. این گفتگو ادامه می‌یابد:

“ابوذر: باز هم بیفزای ، ای رسول خدا “ص “!

پیامبر :بر تو باد “جهاد” . چرا که رهبانیت آیین من ، جهاد است .

ابوذر :با زهم بیشتر، یا رسول اللّه “ص “!

پیامبر: بر تو باد “سکوت “ ، مگر آنجا که حرف نیک بگویی ، چرا که سکوت و خموشی شیطان را از تو طرد می‌کند و در امور دینی هم یاور توست .” (2)

این هم جهاد است ، لیکن در جبهه درونی و در جهاد با نفس . گاهی کنترل زبان و مهار کردن سخنان ، از یک جنگ بیرونی دشوارتر است و قوّتی بیشتر می‌طلبد. چه بسیار حرف‌ها که بی پایه و بی مایه است و خاستگاه نفسانی دارد و وسوسه‌های ابلیسی انگیزه آن گفتار است ، پس خموشی گزیدن و رعایت سکوت و کم حرفی ، بستن راه شیطان است .

“ابوذر: ای پیامبر، باز هم موعظه‌ام کن ، و بیشتر! پیامبر از خنده زیاد بپرهیز، چرا که دل را می می‌راند و نور چهره را از بین می‌برد.

ابوذر باز هم ، یا رسول اللّه “ص “!...

پیامبر به پایین‌تر از خودت نگاه کن ، نه به بالاتر از خویش ، چرا که این سبب می‌شود نعمت‌های خدا را درباره خودت ، کم مشماری .” (3)

در احادیث دیگر، این نکته با تفصیل بیشتری آمده است . در امور دنیایی و برخورداری‌ها و مال و معیشت و زندگی ، باید به پایین‌تر از خود نگریست نه بالاتر. چون نظر به پایین‌تر، سبب می‌شود انسان آنچه را هم که دارد قدر بشناسد و شکرگزار باشد. اما اگر به بالاتر از خود بنگرد و تمتعات و امکانات و رفاه و خانه و حقوق و... دیگران را ببیند، همیشه احساس کمبود می‌کند و به دنیاطلبی و “تکاثر” می‌گراید.

 بر تو باد “سکوت “ ، مگر آنجا که حرف نیک بگویی ، چرا که سکوت و خموشی شیطان را از تو طرد می‌کند و در امور دینی هم یاور توست.

اما در امور اخروی و معنوی ، انسان باید به بالاتر از خود بنگرد (این در احادیث آمده است ). به آنکه علم بیشتر، تقوای افزونتر، خلوص و صداقت برتر دارد، و معرفتش بیشتر، اخلاقش نیکوتر و روحیاتش والاتر است . این‌ها قله‌های کمالند. توجه به این گونه افراد بالاتر از خود، سبب می‌شود که انسان به ضعف‌های اخلاقی و معنوی خود واقف گردد و تلاش  بیشتر کند تا به آن قله برسد و به آنچه دارد، قانع نگردد. چرا که مراتب کمال و معنویت انسان ، تا بی نهایت قابل رشد و فزایندگی است . برگردیم به کلمات نورانی حضرت رسالت :

“ابوذری رسول خدا “ص “ باز هم بر موعظه‌های خود بیفزای .

حضرت محمد

پیامبر با خویشاوندانت رفت و آمد داشته باش ، هرچند آن‌ها از تو قطع رابطه کنند. بینوایان محروم را دوست داشته باش و با آنان مجالست و همنشینی کن . (قبلاً هم گذشت که این کار، سبب زدودن “تکبر” می‌شود و گُل تواضع را بر شاخه زندگیمان می شکوفاند.)ابوذر یا رسول الله ، باز هم !پیامبر حق را بگو، هر چند تلخ باشد! ابوذر باز هم ، ای پیامبر!

پیامبر در راه خدا، از ملامت و نکوهش ملامتگران نترس .” (4)

(راستی ، در تعارض راه خدا و پسند مردم ، کدام یک را باید برگزید؟ کسانی از سرزنش و حرف‌های مردم می‌هراسند و به همین خاطر، حرف حق را نمی‌گویند، به وظیفه عمل نمی‌کنند و از گرفتن یک “موضع مکتبی “ می‌هراسند. اما مرد حق ، در راه خدا از هیچ ملامتی نمی‌ترسد. دیگران هرچه می‌خواهند بگویند، اگر کارشان طبق رضای خدا باشد، دیگران و حرف‌هایشان مهم نیست ...)

“ابوذر:  (آخرین سؤ ال ) یا رسول الله ، بیشتر موعظه‌ام کن !

ای ابوذر!...آنچه از عیب و مسائل خویش می‌دانی ، باید تو را از پرداختن به دیگران باز دارد و آنچه خود انجام می‌دهی ، بر دیگران ستم مکن . در عیب انسان ، همین بس که از عیوب دیگران آن را بشناسد که از خودش نمی‌شناسد...” (5)

در امثال فارسی ما نیز این گونه سخن زیاد است . سیر، یک روز به پیاز طعنه می‌زند که چه قدر بدبویی !... پیاز می‌گوید: تو از عیب خود بی خبری ، از این رو به عیبجویی دیگران پرداخته‌ای . و به تعبیر دیگر: یک سوزن به خودت بزن ، یک جوالدوز به دیگری . سبب پرداختن به ضعف‌ها و عیوب دیگران ، آن است که از عیوب خود بی خبریم و یا فراموش  می‌کنیم و چیزی را بر دیگران ناروا و زشت می شماریم که در خودمان نیز، همان‌ها یافت می‌شود. این خود، عیبی است بزرگ .

ابوذر می‌گوید: پیامبر آنگاه دست بر سینه‌ام نهاد و فرمود:

ای ابوذر!...آنچه از عیب و مسائل خویش می‌دانی ، باید تو را از پرداختن به دیگران باز دارد و آنچه خود انجام می‌دهی ، بر دیگران ستم مکن . در عیب انسان ، همین بس که از عیوب دیگران آن را بشناسد که از خودش نمی‌شناسد

“ای ابوذر!...هیچ عقلی ، همچون تدبیر و آینده نگری نیست ،هیچ تقوا و وَرَعی ، همچون پرهیز از حرام‌های خدا نیست .

و... هیچ افتخار و شرافتی ، همچون “حسن خلق “ و خوش اخلاقی نیست !” (6)

در اینجا، این سلسله نور و این آبشار حکمت ، پایان می‌پذیرد. اساسی‌ترین حکمت‌ها و اندرزهایی که برای دین و دنیایمان سودبخش است ، توجه به آن‌ها، ما را به فلسفه بلند و ناب هستی و حیات ، نزدیکتر می‌سازد.

در این نوشتار، در آستان روایت شریفی بودیم که نصایح حضرت رسالت را صحابی گرانقدر، “ابوذر غفاری “ به رایمان نقل می‌کرد.

امید است روشنی بخش دل و جانمان بوده باشد و چراغ راه و راهگشای زندگی‌مان ،

که ما “حیات طیبه “ خویش را، مدیون ارشادهای اولیاء خداییم .

 

1-قُلْتُ: یا رَسُولَ اللّهِ اءوْصِنِی . قالَ: اءُوصِیكَ بِتَقوَى اللّه ، فإ نّهُ رَاءسُ اءمْرِكَ كُلِّهِ.

فقلتُ: یا رسولَ اللّه زِدْنی . قال صل الله علیه و آله و سلم : عَلیك بِتِلاوَةِ الْقُرْاَّنِ وَذِكْرِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ، فَإ نَّهُ ذِكْرٌ لَكَ فِی السَّماءِ وَنُورٌ فِی الاْ رْضِ.

2-قُلْتُ: یا رَسُولَ اللّهِ زِدْنِی . قال صل الله علیه و آله و سلم : عَلَیْكَ بِالْجِهادِ، فَإ نَّهُ رُهْبانِیَّةُ اءُمَّتِی . قُلْتُ: یا رَسُولَ اللّهِ زِدْنِی . قال صل الله علیه و آله و سلم : عَلَیْكَ بِالصَّمْتِ إ لاّ مِنْ خَیْرٍ، فَإ نَّهُ مَطْرَدَةٌ لِلشَّیْطانِ عَنْكَ وَعَوْنٌ لَكَ عَلى اءُمُورِ دِینِكَ.

3-قُلْتُ: یا رَسُولِ اللّهِ زِدْنِی . قالَ صل الله علیه و آله و سلم : إ یّاكَ وَكَثْرَةَ الضِّحْكِ، فَإ نَّهُ یُمِیتُ الْقَلْبَ وَیَذْهَبُ بِنُورِ الْوَجْهِ. قُلْتُ: یا رَسُولَ اللّهِ زِدْنِی . قال صل الله علیه و آله و سلم : اُنْظُرْ إ لى مَنْ هُوَ تَحْتَكَ وَلا تَنْظُرْ إ لى مَنْ هُوَ فَوْقَكَ، فإ نَّهُ اءجْدَرُ اءنْ لا تَزْدَرِی نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْكَ.

4-قُلْتُ: یا رَسُولَ اللّهِ زِدْنِی . قال صل الله علیه و آله و سلم : صِلْ قَرابَتَكَ وَإ نْ قَطَعُوك وَاءحِبَّ الْمَساكِینَ وَاءكثِرْ مُجالَسَتَهُم . قُلْتُ: یا رَسُولَ اللّهِ زِدْنِی . قال صل الله علیه و آله و سلم : قُلِ الْحَقَّ وَإ نْ كانَ مُرّا. قُلْتُ: یا رَسُولَ اللّهِ زِدْنِی . قال صل الله علیه و آله و سلم : لا تَخَفْ فِی اللّهِ لَوْمَةَ لائِمٍ.

5-قُلْتُ: یا رَسُولَ اللّهِ زِدْنِی . قال صل الله علیه و آله و سلم : یا اءباذر: لِیَرُدَّكَ عَنِ النّاسِ ما تَعْرِفُ مِنْ نَفْسِكَ وَلا تَجُرْ عَلَیْهِمْ فِیما تَاءْتِی ، فَكَفى بالرَّجُلِ عَیْبا اءنْ یَعْرِفَ مِنَ النّاسِ ما یَجْهَلُ مِنْ نَفْسِهِ.

6-یا اءباذر! لا عَقْلَ كَالتَّدْبِیرِ، وَلا وَرَعَ كالْكَفِّ عَنِ الَْمحارِمِ، وَلا حَسَبَ كَحُسْنِ الْخُلْقِ.


منبع : نای حکمت ،(مواعظ حضرت رسول صل الله علیه وآله وسلم به ابوذر غفاری) جواد محدّثی



برچسب‌ها: وصایای پیامبرانه, پیامبر , اهل بیت, محبان, فاروف, هیئت محبان اهل بیت,
آخرین جمله ای که از لبان پیامبر(ص) تراوید
نویسنده عباد زارع در جمعه 27 / 11 / 1389 |

آخرین جمله ای که از لبان پیامبر(ص) تراوید

حضرت محمد(ص) امام علی(ع)

اضطراب و دلهره سراسر « مدینه » را فراگرفته بود . یاران پیامبر با دیدگانی اشکبار ، و دلهائی آکنده از اندوه دور خانه پیامبر گرد آمده بودند ، تا از سرانجام بیماری پیامبر آگاه شوند . گزارشهائی که از داخل خانه به بیرون می‌رسید ، از وخامت وضع مزاجی آن حضرت حکایت می‌کرد ؛ و هر نوع امید به بهبودی را از بین می‌برد و مطمئن می‌ساخت که جز ساعاتی چند ، از آخرین شعله‌های نشاط زندگی پیامبر باقی نمانده است .

گروهی از یاران آن حضرت علاقمند بودند که از نزدیک رهبر عالیقدر خود را زیارت کنند ، ولی وخامت وضع پیامبر اجازه نمی‌داد در اطاقی که وی در آن بستری گردیده بود ؛ جز اهل بیت وی ، کسی رفت و آمد کند .

دختر گرامی و یگانه یادگار پیامبر ، فاطمه ( علیها السلام ) ، در کنار بستر پدر نشسته بود ، و بر چهره نورانی او نظاره می‌کرد . او مشاهده می‌نمود که عرق مرگ ، بسان دانه‌های مروارید ، از پیشانی و صورت پدرش سرازیر می‌گردد . زهرا ( علیها السلام ) ، با قلبی فشرده و دیدگانی پر از اشک و گلوی گرفته ، شعر زیر را که از سروده‌های ابوطالب درباره پیامبر عالیقدر بود ، زمزمه می‌کرد و می‌گفت :

وابیض یستسقی الغمام به وجهه * * * ثمال ایتامی عصمة للارامل :

چهره روشنی که به احترام آن ، باران از ابر درخواست می‌شود ، شخصیتی که پناهگاه یتیمان و نگهبان بیوه زنان است .

در این هنگام ، پیامبر دیدگان خود را گشود ، و با صدای آهسته به دختر خود فرمود : این شعری است که ابوطالب درباره من سروده است ؛ ولی شایسته است به جای آن ، آیه زیر را تلاوت نمایید : «وَما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ وَمَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً وَسَیَجْزِی اللهُ الشّاکِرِینَ» ؛ ( 1 ) « محمد پیامبر خدا است و پیش از او پیامبرانی آمده‌اند و رفته‌اند . آیا هرگاه او فوت کند و یا کشته شود ، به آئین گذشتگان خود باز می‌گردید ؟ هرکس به آئین گذشتگان خود بازگردد خدا را ضرر نمی‌رساند و خداوند سپاسگزاران را پاداش می‌دهد . » ( 2 )

 

پیامبر با دختر خود سخن می‌گوید:

تجربه نشان می‌دهد که عواطف در شخصیت‌های بزرگ ، بر اثر تراکم افکار و فعالیت‌های زیاد ، نسبت به فرزندان خود کم فروغ می‌گردد . زیرا اهداف بزرگ و افکار جهانی آنچنان آنان را به خود مشغول می‌سازد که دیگر عاطفه و علاقه به فرزندان ، مجالی برای بروز و ظهور نمی‌یابد ؛ ولی شخصیت‌های بزرگ معنوی و روحانی از این قاعده مستثنی هستند . آنان با داشتن بزرگ‌ترین اهداف و ایده‌های جهانی و مشاغل روزافزون ، روح وسیع و روان بزرگی دارند ، که گرایش به یک قسمت ، آن‌ها را از قسمت دیگر باز نمی‌دارد .

علاقه پیامبر به یگانه فرزند خود ، از عالی‌ترین تجلی عواطف انسانی بود تا آنجا که پیامبر هیچگاه بدون وداع با دختر خود ، مسافرت نمی‌کرد و هنگام مراجعت از سفر قبل از همه به دیدن او می‌شتافت . در برابر همسران خود ، از وی احترام شایسته‌ای به عمل می‌آورد ، و به یاران خود می‌فرمود : « فاطمه پاره تن من است . خشنودی وی خشنودی من ، و خشم او خشم من است » . ( 3 ) 

ابن عباس گفت : پیامبر گرامی در حالی که سر او در آغوش علی بود ، جان سپرد . همان شخص افزود که عایشه مدعی است که سر پیامبر بر سینه او بود که جان سپرد . ابن عباس گفته او را تکذیب کرد و گفت : پیامبر در آغوش علی ( علیه السلام ) جان داد . و علی و برادر من ، « فضل » او را غسل دادند

دیدارِ زهرا ، او را به یاد پاک‌ترین و عطوفترین زنان جهان ، « خدیجه » می‌انداخت که در راه هدف مقدس شوهر ، به سختی‌های عجیبی تن داد و ثروت و مکنت خود را در آن راه بذل نمود .

در تمام روزهائی که پیامبر بستری بود ، فاطمه ( علیها السلام ) در کنار بستر نشسته و لحظه‌ای از او دور نمی‌شد . ناگاه پیامبر به دختر خود اشاره نمود که با او سخن بگوید . دختر پیامبر قدری خم شد و سر را نزدیک پیامبر آورد . آنگاه پیامبر با او به طور آهسته سخن گفت . کسانی که در کنار بستر پیامبر بودند ، از حقیقت گفتگوی آن‌ها آگاه نشدند . وقتی سخن پیامبر به پایان رسید ، زهرا سخت گریست و سیلاب اشک از دیدگان او جاری گردید . ولی مقارن همین وضع ، پیامبر بار دیگربه او اشاره نمود و آهسته با او سخن گفت . این بار زهرا با چهره‌ای باز و قیافه‌ای خندان و لبان پرتبسم سر برداشت . وجود این دو حالت متضاد در وقت مقارن ، حضار را به تعجب واداشت . آنان از دختر پیامبر خواستند که از حقیقت گفتار پیامبر آگاهشان سازد ، و علت بروز این دو حالت مختلف را ، برای آنان روشن سازد . زهرا فرمود : من راز رسول خدا را فاش نمی‌کنم .

پس از درگذشت پیامبر ، زهرا ( علیها السلام ) روی اصرار « عائشه » ، آنان را از حقیقت ماجرا آگاه ساخت و فرمود : پدرم در نخستین بار مرا از مرگ خود مطلع نمود و اظهار کرد که من از این بیماری بهبودی نمی‌یابم . برای همین جهت به من ، گریه و ناله دست داد ، ولی بار دیگر به من گفت که تو نخستین کسی هستی که از اهل بیت من ، به من ملحق می‌شوی . این خبر به من نشاط و سرور بخشید ، فهمیدم که پس از اندکی به پدر ملحق می‌گردم . ( 4 ) 

حضرت محمد(ص)

در آخرین لحظه‌های زندگی ، چشمان خود را باز کرد و گفت : برادرم را صدا بزنید تا بیاید در کنار بستر من بنشیند . همه فهمیدند که مقصودش علی است . علی در کنار بستر وی نشست ، ولی احساس کرد که پیامبر می‌خواهد از بستر برخیزد . علی پیامبر را از بستر بلند نمود و به سینه خود تکیه داد . ( 5 )

چیزی نگذشت که علائم احتضار ، در وجود شریف او پدید آمد . شخصی از ابن عباس پرسید ، پیامبر در آغوش چه کسی جان سپرد .

ابن عباس گفت : پیامبر گرامی در حالی که سر او در آغوش علی بود ، جان سپرد . همان شخص افزود که عایشه مدعی است که سر پیامبر بر سینه او بود که جان سپرد . ابن عباس گفته او را تکذیب کرد و گفت : پیامبر در آغوش علی ( علیه السلام ) جان داد . و علی و برادر من ، « فضل » او را غسل دادند . ( 6 )

امیر مؤمنان ، در یکی از خطبه‌های خود به این مطلب تصریح کرده می‌فرماید : « وَلَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ( صلّی الله علیه وآله ) وَ إِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَی صَدْرِی . . . وَلَقَدْ وُلِّیتُ غُسْلَهُ ( صلّی الله علیه وآله ) وَالْمَلاَئِکَةُ أَعْوَانِی . . . » . ( 7 )

پیامبر در حالی که سر او بر سینه من بود ، قبض روح شد . من او را در حالی که فرشت‌گان مرا یاری و کمک می‌کردند ، غسل دادم .

گروهی از محدثان نقل می‌کنند که آخرین جمله‌ای که پیامبر در آخرین لحظات زندگی خود فرمود ، جمله « لا ، مع الرفیق الاعلی » بوده است . گویا فرشته وحی او را در موقع قبض روح ، مخیّر ساخته است که بهبودی یابد و بار دیگر به این جهان بازگردد ؛ و یا پیک الهی ، روح او را قبض کند و به سرای دیگر بشتابد . وی با گفتن جمله مزبور ، به پیک الهی رسانیده است که می‌خواهد به سرای دیگر بشتابد و با کسانی که در آیه زیر به آن‌ها اشاره شده ، به سر ببرد . { . . . فَأُوْلَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِمْ مِنْ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُوْلَئِکَ رَفِیقاً } ؛ ( 8 ) آنان با کسانی هستند که خداوند بر آن‌ها نعمت بخشیده ؛ از پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان ، و این‌ها چه نیکو دوستان و رفیقانی هستند . پیامبر این جمله را فرمود و دیدگان و لب‌های وی روی هم افتاد . ( 9 ) 

نخستین کسی که بر پیامبر نماز گزارد ، امیرمؤمنان بود . سپس یاران پیامبر ، دسته دسته بر جسد او نماز گزاردند و این مراسم تا ظهر روز سه شنبه ادامه داشت . و سپس تصمیم بر این شد که جسد مطهر پیامبر را در همان حجره‌ای که درگذشته بود ، به خاک بسپارند . قبرِ آنحضرت ، به وسیله ابوعبیده جراح و زید بن سهل آماده گردید و مراسم دفن به وسیله امیرمؤمنان به کمک فضل و عباس انجام گرفت .

روز رحلت:

روح مقدس و بزرگ آن سفیر الهی ، نیمروزِ دوشنبه در 28 ماه صفر ، ( 10 ) به آشیان خلد پرواز نمود . آنگاه پارچه‌ای یمنی بر روی جسد مطهر آن حضرت افکندند و برای مدت کوتاهی درگوشه اتاق گذاردند . شیون زنان و گریه نزدیکان پیامبر ، مردم بیرون را مطمئن ساخت ، که پیامبر گرامی درگذشته است . چیزی نگذشت که خبر رحلت وی در سرتاسر شهر انتشار یافت .

خلیفه دوم ، روی عللی ، در بیرون خانه فریاد زد که پیامبر فوت نکرده و بسان موسی پیش خدای خود رفته است ؛ و بیش از حد در این موضوع پافشاری می‌نمود و نزدیک بود که گروهی را با خود همرأی سازد . در این میان ، یک نفر از یاران ( 11 ) رسول خدا این آیه را بر او خواند : { . . . وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِیْن مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ . . . } محمد پیامبریست که پیش از او پیامبرانی آمده‌اند و رفته‌اند . آیا هرگا بمیرد و یا کشته شود ، عقب گرد می‌نمایید ؟ وی با شنیدن این آیه ، دست از مدعای خود برداشت و آرام گرفت . ( 12 )

امیرمؤمنان جسد مطهّر پیامبر را غسل داد و کفن کرد ، زیرا پیامبر فرموده بود که نزدیک‌ترین فرد مرا غسل خواهد داد ، ( 13 ) و این شخص جز علی ، کسی نبود . سپس چهره او را باز کرد ، و در حالی که سیلاب اشک از دیدگان او جاری بود ؛ این جمله‌ها را گفت : پدر و مادرم فدای تو گردد ، با فوت تو ریشه نبوت و وحی الهی و اخبار آسمان‌ها ـ که هرگز با مرگ کسی بریده نمی‌شود ـ قطع گردید .

اگر نبود که ما را به شکیبائی در برابر ناگواری‌ها دعوت فرموده‌اید ، آنچنان در فراق تو اشک می‌ریختم که سرچشمه اشک را می خشکانیدم ، ولی حزن و اندوه ما در این راه پیوسته است و این اندازه در راه تو بسیار کم است ، و جز این چاره نیست . پدر و مادرم فدای تو باد ما را در سرای دیگر به یاد آر و در خاطر خود نگاهدار . ( 14 )

نخستین کسی که بر پیامبر نماز گزارد ، امیرمؤمنان بود . سپس یاران پیامبر ، دسته دسته بر جسد او نماز گزاردند و این مراسم تا ظهر روز سه شنبه ادامه داشت . و سپس تصمیم بر این شد که جسد مطهر پیامبر را در همان حجره‌ای که درگذشته بود ، به خاک بسپارند . قبرِ آنحضرت ، به وسیله ابوعبیده جراح و زید بن سهل آماده گردید و مراسم دفن به وسیله امیرمؤمنان به کمک فضل و عباس انجام گرفت .

سرانجام ، آفتاب زندگی شخصیتی که با فداکاری‌های خستگی ناپذیر خود ، سرنوشت بشریت را دگرگون ساخت و صفحات نوین و درخشانی از تمدن به روی انسان‌ها گشود ، غروب نمود .

آخرین جمله ای که از لبان پیامبر(ص) تراوید
نویسنده عباد زارع در جمعه 27 / 11 / 1389 |

آخرین جمله ای که از لبان پیامبر(ص) تراوید

حضرت محمد(ص) امام علی(ع)

اضطراب و دلهره سراسر « مدینه » را فراگرفته بود . یاران پیامبر با دیدگانی اشکبار ، و دلهائی آکنده از اندوه دور خانه پیامبر گرد آمده بودند ، تا از سرانجام بیماری پیامبر آگاه شوند . گزارشهائی که از داخل خانه به بیرون می‌رسید ، از وخامت وضع مزاجی آن حضرت حکایت می‌کرد ؛ و هر نوع امید به بهبودی را از بین می‌برد و مطمئن می‌ساخت که جز ساعاتی چند ، از آخرین شعله‌های نشاط زندگی پیامبر باقی نمانده است .

گروهی از یاران آن حضرت علاقمند بودند که از نزدیک رهبر عالیقدر خود را زیارت کنند ، ولی وخامت وضع پیامبر اجازه نمی‌داد در اطاقی که وی در آن بستری گردیده بود ؛ جز اهل بیت وی ، کسی رفت و آمد کند .

دختر گرامی و یگانه یادگار پیامبر ، فاطمه ( علیها السلام ) ، در کنار بستر پدر نشسته بود ، و بر چهره نورانی او نظاره می‌کرد . او مشاهده می‌نمود که عرق مرگ ، بسان دانه‌های مروارید ، از پیشانی و صورت پدرش سرازیر می‌گردد . زهرا ( علیها السلام ) ، با قلبی فشرده و دیدگانی پر از اشک و گلوی گرفته ، شعر زیر را که از سروده‌های ابوطالب درباره پیامبر عالیقدر بود ، زمزمه می‌کرد و می‌گفت :

وابیض یستسقی الغمام به وجهه * * * ثمال ایتامی عصمة للارامل :

چهره روشنی که به احترام آن ، باران از ابر درخواست می‌شود ، شخصیتی که پناهگاه یتیمان و نگهبان بیوه زنان است .

در این هنگام ، پیامبر دیدگان خود را گشود ، و با صدای آهسته به دختر خود فرمود : این شعری است که ابوطالب درباره من سروده است ؛ ولی شایسته است به جای آن ، آیه زیر را تلاوت نمایید : «وَما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ وَمَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً وَسَیَجْزِی اللهُ الشّاکِرِینَ» ؛ ( 1 ) « محمد پیامبر خدا است و پیش از او پیامبرانی آمده‌اند و رفته‌اند . آیا هرگاه او فوت کند و یا کشته شود ، به آئین گذشتگان خود باز می‌گردید ؟ هرکس به آئین گذشتگان خود بازگردد خدا را ضرر نمی‌رساند و خداوند سپاسگزاران را پاداش می‌دهد . » ( 2 )

 

پیامبر با دختر خود سخن می‌گوید:

تجربه نشان می‌دهد که عواطف در شخصیت‌های بزرگ ، بر اثر تراکم افکار و فعالیت‌های زیاد ، نسبت به فرزندان خود کم فروغ می‌گردد . زیرا اهداف بزرگ و افکار جهانی آنچنان آنان را به خود مشغول می‌سازد که دیگر عاطفه و علاقه به فرزندان ، مجالی برای بروز و ظهور نمی‌یابد ؛ ولی شخصیت‌های بزرگ معنوی و روحانی از این قاعده مستثنی هستند . آنان با داشتن بزرگ‌ترین اهداف و ایده‌های جهانی و مشاغل روزافزون ، روح وسیع و روان بزرگی دارند ، که گرایش به یک قسمت ، آن‌ها را از قسمت دیگر باز نمی‌دارد .

علاقه پیامبر به یگانه فرزند خود ، از عالی‌ترین تجلی عواطف انسانی بود تا آنجا که پیامبر هیچگاه بدون وداع با دختر خود ، مسافرت نمی‌کرد و هنگام مراجعت از سفر قبل از همه به دیدن او می‌شتافت . در برابر همسران خود ، از وی احترام شایسته‌ای به عمل می‌آورد ، و به یاران خود می‌فرمود : « فاطمه پاره تن من است . خشنودی وی خشنودی من ، و خشم او خشم من است » . ( 3 ) 

ابن عباس گفت : پیامبر گرامی در حالی که سر او در آغوش علی بود ، جان سپرد . همان شخص افزود که عایشه مدعی است که سر پیامبر بر سینه او بود که جان سپرد . ابن عباس گفته او را تکذیب کرد و گفت : پیامبر در آغوش علی ( علیه السلام ) جان داد . و علی و برادر من ، « فضل » او را غسل دادند

دیدارِ زهرا ، او را به یاد پاک‌ترین و عطوفترین زنان جهان ، « خدیجه » می‌انداخت که در راه هدف مقدس شوهر ، به سختی‌های عجیبی تن داد و ثروت و مکنت خود را در آن راه بذل نمود .

در تمام روزهائی که پیامبر بستری بود ، فاطمه ( علیها السلام ) در کنار بستر نشسته و لحظه‌ای از او دور نمی‌شد . ناگاه پیامبر به دختر خود اشاره نمود که با او سخن بگوید . دختر پیامبر قدری خم شد و سر را نزدیک پیامبر آورد . آنگاه پیامبر با او به طور آهسته سخن گفت . کسانی که در کنار بستر پیامبر بودند ، از حقیقت گفتگوی آن‌ها آگاه نشدند . وقتی سخن پیامبر به پایان رسید ، زهرا سخت گریست و سیلاب اشک از دیدگان او جاری گردید . ولی مقارن همین وضع ، پیامبر بار دیگربه او اشاره نمود و آهسته با او سخن گفت . این بار زهرا با چهره‌ای باز و قیافه‌ای خندان و لبان پرتبسم سر برداشت . وجود این دو حالت متضاد در وقت مقارن ، حضار را به تعجب واداشت . آنان از دختر پیامبر خواستند که از حقیقت گفتار پیامبر آگاهشان سازد ، و علت بروز این دو حالت مختلف را ، برای آنان روشن سازد . زهرا فرمود : من راز رسول خدا را فاش نمی‌کنم .

پس از درگذشت پیامبر ، زهرا ( علیها السلام ) روی اصرار « عائشه » ، آنان را از حقیقت ماجرا آگاه ساخت و فرمود : پدرم در نخستین بار مرا از مرگ خود مطلع نمود و اظهار کرد که من از این بیماری بهبودی نمی‌یابم . برای همین جهت به من ، گریه و ناله دست داد ، ولی بار دیگر به من گفت که تو نخستین کسی هستی که از اهل بیت من ، به من ملحق می‌شوی . این خبر به من نشاط و سرور بخشید ، فهمیدم که پس از اندکی به پدر ملحق می‌گردم . ( 4 ) 

حضرت محمد(ص)

در آخرین لحظه‌های زندگی ، چشمان خود را باز کرد و گفت : برادرم را صدا بزنید تا بیاید در کنار بستر من بنشیند . همه فهمیدند که مقصودش علی است . علی در کنار بستر وی نشست ، ولی احساس کرد که پیامبر می‌خواهد از بستر برخیزد . علی پیامبر را از بستر بلند نمود و به سینه خود تکیه داد . ( 5 )

چیزی نگذشت که علائم احتضار ، در وجود شریف او پدید آمد . شخصی از ابن عباس پرسید ، پیامبر در آغوش چه کسی جان سپرد .

ابن عباس گفت : پیامبر گرامی در حالی که سر او در آغوش علی بود ، جان سپرد . همان شخص افزود که عایشه مدعی است که سر پیامبر بر سینه او بود که جان سپرد . ابن عباس گفته او را تکذیب کرد و گفت : پیامبر در آغوش علی ( علیه السلام ) جان داد . و علی و برادر من ، « فضل » او را غسل دادند . ( 6 )

امیر مؤمنان ، در یکی از خطبه‌های خود به این مطلب تصریح کرده می‌فرماید : « وَلَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ( صلّی الله علیه وآله ) وَ إِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَی صَدْرِی . . . وَلَقَدْ وُلِّیتُ غُسْلَهُ ( صلّی الله علیه وآله ) وَالْمَلاَئِکَةُ أَعْوَانِی . . . » . ( 7 )

پیامبر در حالی که سر او بر سینه من بود ، قبض روح شد . من او را در حالی که فرشت‌گان مرا یاری و کمک می‌کردند ، غسل دادم .

گروهی از محدثان نقل می‌کنند که آخرین جمله‌ای که پیامبر در آخرین لحظات زندگی خود فرمود ، جمله « لا ، مع الرفیق الاعلی » بوده است . گویا فرشته وحی او را در موقع قبض روح ، مخیّر ساخته است که بهبودی یابد و بار دیگر به این جهان بازگردد ؛ و یا پیک الهی ، روح او را قبض کند و به سرای دیگر بشتابد . وی با گفتن جمله مزبور ، به پیک الهی رسانیده است که می‌خواهد به سرای دیگر بشتابد و با کسانی که در آیه زیر به آن‌ها اشاره شده ، به سر ببرد . { . . . فَأُوْلَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِمْ مِنْ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُوْلَئِکَ رَفِیقاً } ؛ ( 8 ) آنان با کسانی هستند که خداوند بر آن‌ها نعمت بخشیده ؛ از پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان ، و این‌ها چه نیکو دوستان و رفیقانی هستند . پیامبر این جمله را فرمود و دیدگان و لب‌های وی روی هم افتاد . ( 9 ) 

نخستین کسی که بر پیامبر نماز گزارد ، امیرمؤمنان بود . سپس یاران پیامبر ، دسته دسته بر جسد او نماز گزاردند و این مراسم تا ظهر روز سه شنبه ادامه داشت . و سپس تصمیم بر این شد که جسد مطهر پیامبر را در همان حجره‌ای که درگذشته بود ، به خاک بسپارند . قبرِ آنحضرت ، به وسیله ابوعبیده جراح و زید بن سهل آماده گردید و مراسم دفن به وسیله امیرمؤمنان به کمک فضل و عباس انجام گرفت .

روز رحلت:

روح مقدس و بزرگ آن سفیر الهی ، نیمروزِ دوشنبه در 28 ماه صفر ، ( 10 ) به آشیان خلد پرواز نمود . آنگاه پارچه‌ای یمنی بر روی جسد مطهر آن حضرت افکندند و برای مدت کوتاهی درگوشه اتاق گذاردند . شیون زنان و گریه نزدیکان پیامبر ، مردم بیرون را مطمئن ساخت ، که پیامبر گرامی درگذشته است . چیزی نگذشت که خبر رحلت وی در سرتاسر شهر انتشار یافت .

خلیفه دوم ، روی عللی ، در بیرون خانه فریاد زد که پیامبر فوت نکرده و بسان موسی پیش خدای خود رفته است ؛ و بیش از حد در این موضوع پافشاری می‌نمود و نزدیک بود که گروهی را با خود همرأی سازد . در این میان ، یک نفر از یاران ( 11 ) رسول خدا این آیه را بر او خواند : { . . . وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِیْن مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ . . . } محمد پیامبریست که پیش از او پیامبرانی آمده‌اند و رفته‌اند . آیا هرگا بمیرد و یا کشته شود ، عقب گرد می‌نمایید ؟ وی با شنیدن این آیه ، دست از مدعای خود برداشت و آرام گرفت . ( 12 )

امیرمؤمنان جسد مطهّر پیامبر را غسل داد و کفن کرد ، زیرا پیامبر فرموده بود که نزدیک‌ترین فرد مرا غسل خواهد داد ، ( 13 ) و این شخص جز علی ، کسی نبود . سپس چهره او را باز کرد ، و در حالی که سیلاب اشک از دیدگان او جاری بود ؛ این جمله‌ها را گفت : پدر و مادرم فدای تو گردد ، با فوت تو ریشه نبوت و وحی الهی و اخبار آسمان‌ها ـ که هرگز با مرگ کسی بریده نمی‌شود ـ قطع گردید .

اگر نبود که ما را به شکیبائی در برابر ناگواری‌ها دعوت فرموده‌اید ، آنچنان در فراق تو اشک می‌ریختم که سرچشمه اشک را می خشکانیدم ، ولی حزن و اندوه ما در این راه پیوسته است و این اندازه در راه تو بسیار کم است ، و جز این چاره نیست . پدر و مادرم فدای تو باد ما را در سرای دیگر به یاد آر و در خاطر خود نگاهدار . ( 14 )

نخستین کسی که بر پیامبر نماز گزارد ، امیرمؤمنان بود . سپس یاران پیامبر ، دسته دسته بر جسد او نماز گزاردند و این مراسم تا ظهر روز سه شنبه ادامه داشت . و سپس تصمیم بر این شد که جسد مطهر پیامبر را در همان حجره‌ای که درگذشته بود ، به خاک بسپارند . قبرِ آنحضرت ، به وسیله ابوعبیده جراح و زید بن سهل آماده گردید و مراسم دفن به وسیله امیرمؤمنان به کمک فضل و عباس انجام گرفت .

سرانجام ، آفتاب زندگی شخصیتی که با فداکاری‌های خستگی ناپذیر خود ، سرنوشت بشریت را دگرگون ساخت و صفحات نوین و درخشانی از تمدن به روی انسان‌ها گشود ، غروب نمود .

طوفانی که بعد از پیامبر (ص) برخاست
نویسنده عباد زارع در جمعه 27 / 11 / 1389 |

طوفانی که بعد از پیامبر (ص) برخاست 

حضرت محمد (ص)

متن:

«فلما اختار اللّه لنبیه [صلی اللّه علیه و آله]دار انبیائه و ماؤی اصفیائه، ظهر فیکم حسیکة النفاق، و سمل جلباب الدین، و نطق کاظم الغاوین و نبغ خامل الاقلین و هدر فنیق المبطلین، فخطر فی عرصاتکم، و اطلع الشیطان رأسه من مغرزه، هاتفا بکم، فالفاکم لدعوته مستجیبین ،و للغرة فیه ملاحظین، ثم استنهضکم فوجدکم خفافاً و احمشکم فالفاکم غضاباً، فوسمتم غیر ابلکم، و اوردتم غیر شربکم، هذا و العهد قریب، و الکلم رحیب، و الجرح لما یندمل، و الرسول لما یقبر، ابتداراً زعمتم خوف الفتنة،

«الا فی الفتنة سقطوا و ان جهنم لمحیطة بالکافرین» فهیهات منکم؟ و کیف بکم؟ وانی تؤفکون؟ و کتاب اللّه بین اظهرکم امروره زاهرة [ظاهرة]و اعلامه باهرة، و زواجره لایحة، و او امره واضحة، قد خلفتموه و راء ظهورکم ارغبة عنه تریدون؟ ام به غیره تحکمون؟ بئس للظالمین بدلا. «و من یتبع غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الاخرة من الخاسرین»

ترجمه:

اما هنگامی که خداوند سرای پیامبران را برای پیامبرش برگزید، و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت، ناگهان کینه‌های درونی و آثار نفاق در میان شما ظاهر گشت، و پرده دین کنار رفت، و گمراهان به صدا درآمدند، و گمنامان فراموش شده سربلند کردند، نعره‌های باطل برخاست و در صحنه اجتماع شمابه حرکت در آمدند.

شیطان سرش را از مخفیگاه خود بیرون کرد و شما را به سوی خود دعوت کرد، وشما را آماده پذیرش دعوتش یافت و منتظر فریبش!

سپس شما را دعوت به قیام کرد و سبکبار برای حرک یافت! شعله‌های خشم و انتقام را در دل‌های شما بر افروخت، و آثار غضب در شما نمایان گشت.

و همین امر سبب شد بر غیر شتر خود علامت نهید، و در غیر آبشخور خود وارد شوید، - و به سراغ چیزی رفتید که از آن شما نبود و در آن حقی نداشتید و سرانجام به غصب حکومت پرداختید.

در حالی که هنوز چیزی از رحلت پیامبر نگذشته بود، زخم‌های مصیبت ما وسیع و جراحات قلبی ما التیام نیافته، و حتی هنوز پیامبر(ص) به خاک سپرده نشده بود. بهانه شما این بود که «می‌ترسیم فتنه‌ای برپا شود!» و چه فتنه‌ای از این بالاتر که در آن افتادید؟ و همانا دوزخ به کافران احاطه دارد. چه دور است این کارها از شما!  راستی چه می‌کنید؟ و به کجا می‌روید؟ 

غیر از ساده لوحان و بیمار دلان، گروه دیگری به عنوان اینکه می‌ترسیم اگر سخنی بگوئیم اختلاف و نفاقی روی دهد، مهر سکوت بر لب زدند، و تماشاگر صحنه شدند، و یا با آن هماهنگی کردند، تا اختلافی بروز نکند در حالی که این خود بزرگ‌ترین اختلاف و انحراف بود! 

با اینکه کتاب خدا قرآن در میان شماست، همه چیزش پرنور نشانه‌هایش درخشنده، نواهیش آشکار، اوامرش واضح، اما شما آن را پشت سر افکنده‌اید!.

آیا از آن روی برتافته‌اید؟ یا به غیر آن حکم می‌کنید آه که سمتکاران جانشین بدی را برای قرآن برگزیدند. و هرکسی آئینی غیر از اسلام را انتخاب کند از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیانکاران است.

 

تفسیر :

حرکت‌های مشکوک و خطوط انحرافی

بانوی اسلام(س) در این بخش از سخنان به بازماندگان احزاب جاهلی و منافقین اشاره می‌کند که در زمان حیات پیامبر(ص) عرصه بر آنها تنگ شده بود و سر در لاک‌های خود فرو برده، و در لانه‌های خود خزیده بودند.

اما ناگهان این حشرات الارض با مرگ پیامبر خدا(ص) از لانه ها سر برآوردند، و خفاشانی که در برابر مهر فروزنده وجود پیامبر(ص) تاب خودنمائی نداشتند بازیگران میدان شدند!، و حرکت‌های مشکوک آغاز شد و خطوط انحرافی آشکار گشت و بازیگران سیاسی وارد معرکه شدند!

- گروهی به دعوت شیطان لبیک گفتند!

 عمیق دختر پیامبر(ص) از اینجا شروع میشود که چگونه جمعیت کثیری به دعوت شیطان لبیک گفتند، و به آوای شوم جغدها به حرکت در آمدند، آلت دست منافقان کور دل، و حزب شیطان شدند، و با اینکه هنوز آب کفن پیامبر(ص) نخشکیده بود و صدای اذان مؤذنش در گوش و بانگ تکبیرش در دل‌ها طنین افکن بود، حرکت‌های ارتجاعی آغاز شد.

غیر از ساده لوحان و بیمار دلان، گروه دیگری به عنوان اینکه می‌ترسیم اگر سخنی بگوئیم اختلاف و نفاقی روی دهد، مهر سکوت بر لب زدند، و تماشاگر صحنه شدند، و یا با آن هماهنگی کردند، تا اختلافی بروز نکند در حالی که این خود بزرگ‌ترین اختلاف و انحراف بود! 

 


نویسنده: آیت الله مکارم شیرازی

چهل مروارید از اقیانوس کلام نبی
نویسنده عباد زارع در جمعه 27 / 11 / 1389 |

چهل مروارید از اقیانوس کلامی نبی

حضرت محمد(ص)

پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله

1- قال رَسُولُ اللّهِ (صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) :

لا تُضَیِّعُوا صَلاتَكُمْ، فَإنَّ مَنْ ضَیَّعَ صَلاتَهُ، حُشِرَ مَعَ قارُونَ وَ هامانَ، وَ كانَ حَقّاً عَلىِ اللّهِ أنْ یُدْخِلَهُ النّارَ مَعَ الْمُنافِقینَ.([1])

پیامبر مكرم اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمود: نماز را سبك و ناچیز مشمارید، هر كس نسبت به نمازش بى اعتنا باشد و آنرا سبك و ضایع گرداند همنشین قارون و هامان خواهد گشت و حقّ خداوند است كه او را همراه منافقین در آتش داخل نماید.

2ـ قالَ (صلى الله علیه وآله): مَنْ مَشى إلى مَسْجِد مِنْ مَساجِدِ اللّهِ، فَلَهُ بِكُّلِ خُطْوَة خَطاها حَتّى یَرْجِعَ إلى مَنْزِلِهِ، عَشْرُ حَسَنات، وَ مَحى عَنْهُ عَشْرُ سَیِّئات، وَ رَفَعَ لَهُ عَشْرُ دَرَجات.([2])

فرمود: هر كس قدمى به سوى یكى از مساجد خداوند بردارد، براى هر قدم ثواب ده حسنه مى باشد تا برگردد به منزل خود، و ده خطا از لغزش هایش پاك مى شود، همچنین در پیشگاه خداوند ده درجه ترفیع مى یابد.

بَیْنَما رَسُولُ اللّهِ (صلى الله علیه وآله) جا لِسٌ فِى الْمَسْجِدِ، إذْدَخَلَ رَجُلٌ فَقامَ یُصَلّى، فَلَمْ یُتِمَّ رُكُوعَهُ وَ لا سُجُودَهُ، فَقالَ: نَقَرَ كَنَقْرِ الْغُرابِ، لَئِنْ ماتَ هذا وَ هكَذا صَلوتُهُ لَیَمُوتُنَّ عَلى غَیْرِ دینی.([3])

رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در مسجد نشسته بود كه شخصى وارد شد و مشغول خواندن نماز شد و ركوع و سجودش را كامل انجام نمى داد و عجله و شتاب مى كرد.

حضرت فرمود: كار این شخص همانند كلاغى است كه منقار بر زمین مى زند، اگر با این حالت از دنیا برود بر دین من نمرده است.

قالَ (صلى الله علیه وآله) لِعَلىّ(علیه السلام): أنَا رَسُولُ اللّهِ الْمُبَلِّغُ عَنْهُ، وَ أنْتَ وَجْهُ اللّهِ وَ الْمُؤْتَمُّ بِهِ، فَلا نَظیر لى إلاّ أنْتَ، وَ لا مِثْلَ لَكَ إلاّ أنَا.([4])

رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به امام علىّ (علیه السلام) فرمود: من رسول خدا هستم، كه از طرف او تبلیغ و هدایت مى نمایم; و تو وجه اللّه مى باشى، كه امام و مقتداى (بندگان خدا) خواهى بود، پس نظیرى براى من وجود ندارد مگر تو; و همانند تو نیست مگر من.

5ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): یا أباذَر، اَلدُّنْیا سِجْنُ الْمُؤْمِن وَ جَنَّةُ الْكافِرِ، وَ ما أصْبَحَ فیها مُؤْمِنٌ إلاّ وَ هُوَ حَزینٌ، وَ كَیْفَ لایَحْزُنُ الْمُؤْمِنُ وَ قَدْ أوَعَدَهُ اللّهُ أنَّهُ وارِدٌ جَهَنَّمَ.([5]) 

پیامبر اکرم

فرمود: اى ابوذر، دنیا زندان مؤمن و بهشت كافران است، مؤمن همیشه محزون و غمگین مى باشد، چرا چنین نباشد و حال آن كه خداوند به او - در مقابل گناهان و خطاهایش - وعده مجازات و دخول جهنّم را داده است.

6ـ وَ قالَ(صلى الله علیه وآله):یاا عَلىّ! اِفْتَحْ طَعامَكَ بِالْمِلْحِ، فَإنَّ فیهِ شِفاءٌ مِنْ سَبْعینَ داء، مِنْها: الْجُنُونُ وَ الْجُذامُ وَ الْبَرَصُ وَ وَجَعُ الْحَلْقِ وَ الاْضْراسِ وَ وَجَعُ الْبَطْنِ.([6])

رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به امام علىّ (علیه السلام) فرمود: غذاى خود را با (تناول نمودن كمى) نمك شوع نما، همانا كه در آن درمان و شفاء هفتاد نوع بلا و آفت خواهد بود، كه دیوانگى، پیسى، جُذام، درد و ناراحتى هاى حلق، دندان ها; و شكم و معده از آنها مى باشد.

7ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): شَرُّالنّاسِ مَنْ باعَ آخِرَتَهُ بِدُنْیاهُ، وَ شَرٌّ مِنْ ذلِكَ مَنْ باعَ آخِرَتَهُ بِدُنْیا غَیْرِهِ.([7])

فرمود: بدترین افراد كسى است كه آخرت خود را به دنیایش بفروشد و بدتر از او آن كسى خواهد بود كه آخرت خود را براى دنیاى دیگرى بفروشد.

8ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): ثَلاثَةٌ أخافُهُنَّ عَلى اُمتَّى: ألضَّلالَةُ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ، وَ مُضِلاّتُ الْفِتَنِ، وَ شَهْوَةُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ.([8])

فرمود: در سه چیز براى امّت خود احساس خطر مى كنم:

گمراهى، بعد از آن كه هدایت و معرفت پیدا كرده باشند. گمراهى ها و لغزش هاى به وجود آمده از فتنه ها.

مشتهیات شكم، و آرزوهاى نفسانى و شهوت پرستى.

9ـ قالَ (صلى الله علیه وآله): ثَلاثَةٌ مِنَ الذُّنُوبِ تُعَجَّلُ عُقُوبَتُها وَ لا تُؤَخَّرُ إلى الاخِرَةِ: عُقُوقُ الْوالِدَیْنِ، وَ الْبَغْیُ عَلَى النّاسِ، وَ كُفْرُ الاْحْسانِ.([9])

فرمود : عقاب و مجازات سه دسته از گناهان زودرس مى باشد و به قیامت كشانده نمى شود: ایجاد ناراحتى براى پدر و مادر، ظلم در حقّ مردم، ناسپاسى در مقابل كارهاى نیك دیگران.

رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به امام علىّ (علیه السلام) فرمود: من رسول خدا هستم، كه از طرف او تبلیغ و هدایت مى نمایم; و تو وجه اللّه مى باشى، كه امام و مقتداى (بندگان خدا) خواهى بود، پس نظیرى براى من وجود ندارد مگر تو و همانند تو نیست مگر من.

10ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): إنَّ أعْجَزَ النّاسِ مَنْ عَجَزَعَنِ الدُّعاءِ، وَ إنَّ أبْخَلَ النّاسِ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلامِ.([10])

فرمود: عاجز و ناتوان ترین افراد كسى است كه از دعا و مناجات با خداوند ناتوان و محروم باشد، و بخیل ترین اشخاص كسى خواهد بود كه از سلام كردن خوددارى نماید.

11ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): إذا تَلاقَیْتُمْ فَتَلاقُوا بِالتَّسْلیمِ وَ التَّصافُحِ، وَ إذا تَفَرَّقْتُمْ فَتَفَرَّقُوا بِإلاسْتِغْفارِ.([11])

فرمود: هنگام بر خورد و ملاقات با یكدیگر سلام و مصافحه نمائید و موقع جدا شدن براى همدیگر طلب آمرزش كنید.

12ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): بَكِرُّوا بِالصَّدَّقَةِ، فَإنَّ الْبَلاءَ لا یَتَخَطاّها.([12])

فرمود: صبحگاهان حركت و كار خود را با دادن صدقه شروع نمائید چون كه بلاها و آفت ها را بر طرف مى گرداند.

13ـ قالَ(صلى الله علیه وآله) : یُؤْتَى الرَّجُلُ فی قَبْرِهِ بِالْعَذابِ، فَإذا اُتِیَ مِنْ قِبَلِ رَأسِهِ دَفَعَتْهُ تِلاوَةُ الْقُرْآنِ، وَ إذا اُتِیَ مِنْ قِبَلِ یَدَیْهِ دَفَعَتْهُ الصَّدَقَةُ، وَ إذا اُتِیَ مِنْ قِبَلِ رِجْلَیْهِ دَفَعَهُ مَشْیُهُ إلىَ الْمَسْجِدِ.([13])

فرمود: هنگامى كه بدن مرده را در قبر قرار دهند، چنانچه عذاب از بالاى سر بخواهد وارد شود تلاوت قرآنش مانع عذاب مى گردد و چنانچه از مقابل وارد شود صدقه و كارهاى نیك مانع آن مى باشد. و چنانچه از پائین پا بخواهد وارد گردد، رفتن به سوى مسجد مانع آن خواهد گشت.

14ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): عَلَیْكُمْ بِمَكارِمِ الاْخْلاقِ، فَإنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ بَعَثَنی بِها، وَ إنَّ مِنْ مَكارِمِ الاْخْلاقِ: أنْ یَعْفُوَالرَّجُلُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَ یُعْطِیَ مَنْ حَرَمَهُ، وَ یَصِلَ مَنْ قَطَعَهُ، وَ أنْ یَعُودَ مَنْ لایَعُودُهُ.([14])

فرمود: بر شما باد رعایت مكارم اخلاق، كه خداوند مرا بر آن ها مبعوث نمود، و ـ بعضى از ـ آن ها عبارتند از: 

مسجدالحرام حضرت محمد(ص)

كسى كه بر تو ظلم كند ـ به جهت غرض شخصى ـ او را ببخش، كسى كه تو را نسبت به چیزى محروم گرداند كمكش نما، با شخصى كه با تو قطع دوستى كند رابطه دوستى داشته باش، شخصى كه به دیدار تو نیاید به دیدارش برو.

15ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): مَنْ وَجَدَ كَسْرَةً اَوْ تَمْرَةً فَأكَلَهَا لَمْ یُفارِقْ جَوْفَهُ حَتّى یَغْفِرَاللّهُ لَهُ.([15])

فرمود: هر كس تكّه اى نان یا دانه اى خرما در جائى ببیند، و آن را بردارد و میل كند، مورد رحمت و مغفرت خداوند قرار مى گیرد.

16ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): ما تَواضَعَ أحَدٌ إلاّ رَفَعَهُ اللّهُ.([16])

فرمود: كسى اظهار تواضع و فروتنى نكرده، مگر آن كه خداوند متعال او را رفعت و عزّت بخشیده است.

17ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): مَنْ أنْظَرَ مُعْسِراً، كانَ لَهُ بِكُلِّ یَوْم صَدَقَةٌ.([17])

فرمود: هر كس بدهكار ناتوانى را مهلت دهد براى هر روزش ثواب صدقه در راه خدا مى باشد.

18ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): ما مِنْ هُدْهُد إلاّ وَ فی جِناحِهِ مَكْتُوبٌ بِالِسّرْیانیَّةِ «آلُ مُحَمَّد خَیْرُ الْبَریَّةِ».([18])

فرمود: هیچ پرنده اى به نام هدهد وجود ندارد مگر آن كه روى بال هایش به لغت سریانى نوشته شده است: آل محمّد (صلوات الله علیهم اجمعین) بهترین مخلوق روى زمین مى باشند.

19ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): یَأتی عَلىَ النّاسِ زَمانٌ، الصّابِرُ مِنْهُمْ عَلى دینِهِ كَالْقابِضِ عَلىَ الْجَمَرِ.([19])

فرمود: زمانى بر مردم خواهد آمد كه صبر نمودن در برابر مسائل دین ـ و عمل به دستورات آن ـ همانند در دست گرفتن آتش گداخته است.

20ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): سَیَأتی زَمانٌ عَلى اُمتَّی یَفِرُّونَ مِنَ الْعُلَماءِ كَما یَفِرُّ الْغَنَمُ مِنَ الذِّئْبِ، إبْتَلاهُمُ اللّهُ بِثَلاثَةِ أشْیاء: الاْوَّلُ: یَرَفَعُ الْبَرَكَةَ مِنْ أمْوالِهِمْ، وَ الثّانی: سَلَّط اللّهُ عَلَیْهِمْ سُلْطاناً جائِراً، وَ الثّالِثُ: یَخْرُجُونَ مِنَ الدُّنْیا بِلا إیمان.([20])

فرمود: زمانى بر امّت من خواهد آمد كه مردم از علماء گریزان شوند همان طورى كه گوسفند از گرگ گریزان است، خداوند چنین جامعه اى را به سه نوع عذاب مبتلا مى گرداند:

1 ـ بركت و رحمت خود را از اموال ایشان برمى دارد.

2 ـ حكمفرمائى ظالم و بى مروّت را بر آن ها مسلّط مى گرداند.

3 ـ هنگام مرگ و جان دادن، بى ایمان از این دنیا خواهند رفت. 

هنگامى كه بدن مرده را در قبر قرار دهند، چنانچه عذاب از بالاى سر بخواهد وارد شود تلاوت قرآنش مانع عذاب مى گردد و چنانچه از مقابل وارد شود صدقه و كارهاى نیك مانع آن مى باشد. و چنانچه از پائین پا بخواهد وارد گردد، رفتن به سوى مسجد مانع آن خواهد گشت.

21ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): اَلْعالِمُ بَیْنَ الْجُهّالِ كَالْحَىّ بَیْنَ الاْمْواتِ، وَ إنَّ طالِبَ الْعِلْمِ یَسْتَغْفِرُلَهُ كُلُّ شَیء حَتّى حیتانِ الْبَحْرِ، وَ هَوامُّهُ، وَ سُباعُ الْبَرِّ وَ أنْعامُهُ، فَاطْلُبُوا الْعِلْمَ، فَإنّهُ السَّبَبُ بَیْنَكُمْ وَ بَیْنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَ إنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَریضَةٌ عَلى كُلِ مُسْلِم.([21])

فرمود: دانشمندى كه بین گروهى نادان قرار گیرد همانند انسان زنده اى است بین مردگان، و كسى كه در حال تحصیل علم باشد تمام موجودات برایش طلب مغفرت و آمرزش مى كنند، پس علم را فرا گیرید چون علم وسیله قرب و نزدیكى شما به خداوند است، و فراگیرى علم، بر هر فرد مسلمانى فریضه است.

22ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): مَنْ زارَ عالِماً فَكَأنَّما زارَنی، وَ مَنْ صافَحَ عالِماً فَكأنَّما صافَحَنی، وَ مَنْ جالَسَ عالِماً فَكَأنَّما جالَسَنی، وَ مَنْ جالَسَنی فِى الدُّنْیا أجْلَسْتُهُ مَعى یَوْمَ الْقِیامَةِ.([22])

فرمود: هر كس به دیدار و زیارت عالم و دانشمندى برود مثل آن است كه مرا زیارت كرده، هر كه با دانشمندى دست دهد و مصافحه كند مثل آن كه با من مصافحه نموده، هر شخصى همنشین دانشمندى گردد مثل آن است كه با من مجالست كرده، و هر كه در دنیا با من همنشین شود، در آخرت همنشین من خواهد گشت.

23ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): مَنْ تَزَوَّجَ إمْرَأةً لِمالِها وَ كَلَهُ اللّهُ إلَیْهِ، وَ مَنْ تَزَوَّجَها لِجَمالِها رَأى فیها ما یَكَرَهُ، وَ مَنْ تَزَوَّجَها لِدینِها جَمَعَ اللّهُ لَهُ ذلِكَ.([23])

حضرت محمد (ص)

فرمود: هر كس زنى را به جهت ثروتش ازدواج كند خداوند او را به همان واگذار مى نماید، و هر كه با زنى به جهت زیبائى و جمالش ازدواج كند خوشى نخواهد دید، و كسى كه با زنى به جهت دین و ایمانش تزویج نماید خداوند خواسته هاى او را تأمین مى گرداند.

24ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): مَنْ قَلَّ طَعامُهُ، صَحَّ بَدَنُهُ، وَ صَفا قَلْبُهُ، وَ مَنْ كَثُرَ طَعامُهُ سَقُمَ بَدَنُهَ وَ قَسا قَلْبُهُ.([24])

فرمود: هر كه خوراكش كمتر باشد بدنش سالم و قلبش با صفا خواهد بود، و هر كس خوراكش زیاد باشد امراض جسمى بدنش و كدورت، قلبش را فرا خواهد گرفت.

25ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): لا تُشْبِعُوا، فَیُطْفأ نُورُ الْمَعْرِفَةِ مِنْ قُلُوبِكُمْ.([25])

فرمود: شكم خود را از خوراك سیر و پر مگردانید، چون كه سبب خاموشى نور عرفان و معرفت ـ در افكار و ـ قلب هایتان مى گردد.

26ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): مَنْ تَوَلّى عَمَلا وَ هُوَیَعْلَمُ أنَّهُ لَیْسَ لَهُ بِأهْل، فَلْیتُبَّوَءُ مَقْعَدُهُ مِنَ النّارِ.([26])

فرمود: هر كه ریاست و مسئولیتى را بپذیرد و بداند كه أهلیّت آن را ندارد، ـ در قبر و قیامت ـ جایگاه او پر از آتش خواهد شد.

27ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): إنَّ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ لَیُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعیفِ الَّذی لادینَ لَهُ، فَقیلَ: وَ ما الْمُؤْمِنُ الضَّعیفُ الَّذی لا دینَ لَهُ؟ قالَ: اَلذّی لا یَنْهى عَنِ الْمُنْكَرِ.([27])

فرمود: همانا خداوند دشمن دارد آن مؤمنى را كه ضعیف و بى دین است، سؤال شد:

مؤمن ضعیف و بى دین كیست؟ پاسخ داد: كسى كه نهى از منكر و جلوگیرى از كارهاى زشت نمى كند.

28ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): صَدَقَةُ السِّرِّ تُطْفِىءُ الْخَطیئَةَ، كَما تُطْفِىءُ الماءُ النّارَ، وَ تَدْفَعُ سَبْعینَ باباً مِنَ الْبَلاءِ.([28])

فرمود: صدقه اى كه محرمانه و پنهانى داده شود سبب پاكى گناهان مى باشد، همان طورى كه آب، آتش را خاموش مى كند، همچنین صدقه هفتاد نوع بلا و آفت را بر طرف مى نماید.

29ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): عَجِبْتُ لِمَنْ یَحْتَمى مِنَ الطَّعامِ مَخافَةَ الدّاءِ، كَیْفَ لایَحْتمى مِنَ الذُّنُوبِ، مَخافَةَ النّارِ.([29])

فرمود: تعجّب دارم از كسانى كه نسبت به خورد و خوراك خود اهمیّت مى دهند تا مبادا مریض شوند ولیكن اهمیّتى نسبت به گناهان نمى دهند و باكى از آتش سوزان جهنّم ندارند. 

در سه چیز براى امّت خود احساس خطر مى كنم: گمراهى، بعد از آن كه هدایت و معرفت پیدا كرده باشند. گمراهى ها و لغزش هاى به وجود آمده از فتنه ها. مشتهیات شكم، و آرزوهاى نفسانى و شهوت پرستى.

30 ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): حُبُّ الْجاهِ وَ الْمالِ یُنْبِتُ النِّفاقَ فِى الْقَلْبِ، كَما یُنْبِتُ الْماءُ الْبَقْلَ.([30])

فرمود: علاقه نسبت به ریاست و ثروت سبب روئیدن نفاق در قلب و درون خواهد شد، همان طورى كه آب و باران سبب روئیدن سبزیجات مى باشند.

31ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): مَنْ اَصابَ مِنْ إمْرَأة نَظْرَةً حَراماً، مَلاَاللّهُ عَیْنَیْهِ ناراً.([31])

فرمود: هركس نگاه حرامى به زن نامحرمى بیفكند، خداوند چشم هاى او را پر از آتش مى گرداند.

32ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): حَسِّنُوا أخْلاقَكُمْ، وَ ألْطِفُوا جیرانَكُمْ، وَ أكْرِمُوا نِسائَكُمْ، تَدْخُلُوا الْجَنّةَ بِغَیْرِ حِساب.([32]) 

حضرت محمد

فرمود: رفتار و اخلاق خود را نیكو سازید، نسبت به همسایگان با ملاطفت و محبّت برخورد نمائید، زنان و همسران خود را گرامى دارید تا بدون حساب وارد بهشت گردید.

33ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): اَلْمَرْءُ عَلى دینِ خَلیلِهِ، فَلْیَنْظُر أحَدُكُمْ مَنْ یُخالِطُ.([33])

فرمود: انسان بر روش و اخلاق دوستش پرورش مى یابد و شناخته مى شود، پس متوجّه باشید با چه كسى دوست و همنشین مى باشید.

34ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): اَلصَّدقَةُ بِعَشْر، وَ الْقَرْضُ بِثَمانِیَةَ عَشَرَ، وَ صِلَةُ الرَّحِمِ بِأرْبَعَةَ وَ عِشْرینَ.([34])

فرمود: پاداش و ثواب دادنِ صدقه ده برابر درجه، ودادن قرض الحسنه هیجده درجه، و انجام صله رحم بیست و چهار درجه افزایش خواهد داشت.

35ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): لا یَمْرُضُ مُؤْمِنٌ وَ لا مُؤْمِنَةٌ إلاّ حَطّ اللّهُ بِهِ خَطایاهُ.([35])

فرمود: هیچ مؤمن و مؤمنه اى مریض نمى گردد مگر آن كه خطاها و لغزش هایش پاك و بخشوده مى شود.

36ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): مَنْ وَقَّرَ ذا شَیْبَة فِى الاْسْلامِ أمَّنَهُ اللّهُ مِنْ فَزَعِ یَوْمِ الْقِیامَةِ.([36])

فرمود: هر كس بزرگ سال مسلمانى را گرامى دارد و احترام نماید، خداوند او را در قیامت از سختى ها و مشكلات در أمان مى دارد.

37ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): كُلُّ عَیْن باكِیَةٌ یَوْمَ الْقِیامَةِ إلاّ ثَلاثَ أعْیُن: عَیْنٌ بَكَتْ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ ، وَ عَیْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحارِمِ اللّهِ، وَ عَیْنٌ باتَتْ ساهِرَةً فى سَبیلِ اللّهِ.([37])

فرمود: تمامى چشم ها در روز قیامت گریانند، مگر سه دسته:

1 ـ آن چشمى كه به جهت خوف و ترس از عذاب خداوند گریه كرده باشد.

2 ـ چشمى كه از گناهان و موارد خلاف بسته و نگاه نكرده باشد.

3 ـ چشمى كه شبها در عبادت و بندگى خداوند متعال بیدار بوده باشد.

38ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): سادَةُ النّاسِ فِى الدُّنْیا الأسْخِیاء، سادَةُ النّاسِ فِى الاخِرَةِ الاْتْقِیاء.([38])

فرمود: سرور و سیّد مردم در دنیا افراد سخاوتمند خواهند بود، و سیّد و سرور انسان ها در قیامت پرهیزكاران مى باشند.

39ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): وَ عَظَنی جِبْرئیلُ(علیه السلام): یا مُحَمَّدُ ، أحْبِبْ مَنْ شِئْتَ فَإنَّكَ مُفارِقُهُ، وَ اعْمَلْ ما شِئْتَ فَإنَّكَ مُلاقیهِ.([39])

فرمود: جبرئیل مرا موعظه و نصحیت كرد: با هر كس كه خواهى دوست باش، بالأخره بین تو و او جدائى خواهد افتاد. هر چه خواهى انجام ده، ولى بدان نتیجه و پاداش آنرا خواهى گرفت.

40ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): اَوْصانى رَبّى بِتِسْع: اَوْصانى بِالاْخْلاصِ فِى السِّرِّ وَ الْعَلانِیَةِ، وَ الْعَدْلِ فِى الرِّضا وَ الْغَضَبِ، وَ الْقَصْدِ فِى الْفَقْرِ وَ الْغِنى، وَ اَنْ أعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَنى، وَ أعطِیَ مَنْ حَرَمَنى، وَ أصِلَ مَنْ قَطَعَنى، وَ اَنْ یَكُونَ صُمْتى فِكْراً، وَ مَنْطِقى ذِكْراً، وَ نَظَرى عِبْراً.([40])

فرمود: پروردگار متعال، مرا به 9 چیز سفارش نمود: اخلاص در آشكار و پنهان، دادگرى در خوشنودى و خشم، میانه روى در نیاز و توانمندى، بخشیدن كسى كه در حقّ من ستم روا داشته است، كمك به كسى كه مرا محروم گردانده، دیدار خویشاوندانى كه با من قطع رابطه نموده اند، و این كه خاموشیم اندیشه و سخنم، یادآورى خداوند; و نگاهم عبرت و پند باشد.

منبع : سایت اندیشه قم

نمی از یم اخلاق محمدی
نویسنده عباد زارع در جمعه 27 / 11 / 1389 |

نمی از یم اخلاق محمدی

حضرت محمد (ص)

مرحوم فیض کاشانی در کتاب گرانسنگ محجه البیضا، پاره ای از آداب و اخلاق ارزنده پیامبر صلى اللّه علیه و آله را به روایت ابوالبحترى آورده است که ترجمه آن چنین است:

رسول خدا صلى اللّه علیه و آله كسى از مؤ منان را ناسزا نگفت مگر آن كه برایش كفاره و رحمتى قرار داد (1) و هرگز زن یا خدمتگزارى را نفرین نكرد. (2) حتى پیامبر صلى اللّه علیه و آله در حال كارزار بود، عرض كردند: یا رسول اللّه ! چرا آنها را نفرین نمى فرمایید؟ فرمود: همانا من براى رحمت و هدایت مبعوث شده ام نه براى نفرین .(3) و چنان بود كه هرگاه مى خواستند بر كسى ، مسلمان یا كافر به طور عام یا خاص نفرین كنند، بجاى نفرین دعا مى كرد. (4) و با دست خود كسى را نزد مگر آن كه در راه خدا باشد. و از كسى كه نسبت به آن حضرت تعدى كرده باشد هرگز انتقام نگرفت مگر آن كه نسبت به حریم الهى تجاوز كرده باشد. و بین دو عمل هرگز انتقام نگرفت مگر آن كه نسبت به حریم الهى تجاوز كرده باشد. و بین دو عمل هرگز مختار نشد مگر آن كه آسانترین آنها را برگزید، جز در مواردى كه باعث گناه یا قطع رحم مى شد كه در آن صورت از همه كس بیشتر اجتناب مى فرمود (5) و كسى چه آزاد و چه بنده و كنیز، خدمت ایشان نیامد مگر آن كه با او در پى حاجتش حركت كرد.(6)

انس مى گوید: به خدایى كه او را به حق فرستاده است ، هرگز در مورد چیزى كه نمى پسندید به من نفرمود: چرا آن كارى را كردى ؟ و كسى از اعضاى خانواده اش مرا ملامت نكرد مگر این كه فرمود: “او را به حال خود واگذارید كه این عملش حتمى و مقدر بوده است .”(7)

گویند: هیچ گاه پیامبر صلى اللّه علیه و اله از بسترى ایراد نگرفت . اگر فرشى مى انداختند، مى خوابید و اگر نمى انداختند، روى زمین مى خوابید.(8) خداى متعال در سفر اول تورات آن حضرت را توصیف كرده ، مى فرماید: محمّد رسول خدا، بنده برگزیده ام ، بداخلاق و درشتخو و اهل غوغا و فریاد میان كوچه و بازار نمى باشد. بدى را با بدى مجازات نمى كند بلكه عفو مى كند و مى بخشد زادگاهاش مكه و هجرتش به مدینه است و شام را مالك مى شود. او و یارانش بر سراسر این قلمرو سیطره خواهند یافت و ایشان حاملان قرآن و دانش اند و او بر اطراف خود پرتو افكن است . و در انجیل نیز وصفش چنین است .(9)

از جمله خلق و خوى آن حضرت آن بود كه به هر كس مى رسید، ابتدا سلام مى داد.(10) و هر كه درباره حاجتى حرف مى زد، با او مى ایستاد تا این كه طرف منصرف مى شد. (11) دست خود را از كسى كه دستش را مى گرفت رها نمى كرد تا وقتى كه طرف دستش را مى كشید. (12) و چون یكى از صحابه را مى دید آغاز به مصافحه مى كرد، سپس دست او را مى گرفت و انگشتهایش را داخل انگشتان او مى كرد و آنگاه مشتش را محكم مى بست ، (13) جز به یاد خداى تعالى بر نمى خاست و نمى نشست (14) و كسى رو به او نمى نشست در وقتى كه او نماز مى خواند، مگر آن كه نمازش را سبك مى كرد و رو به او مى آورد و مى گفت : نیازى دارى ؟ و چون حاجت او را بر مى آورد، دوباره به نماز مى ایستاد.(15)

خداى متعال در سفر اول تورات آن حضرت را توصیف كرده ، مى فرماید: محمّد رسول خدا، بنده برگزیده ام ، بداخلاق و درشتخو و اهل غوغا و فریاد میان كوچه و بازار نمى باشد. بدى را با بدى مجازات نمى كند بلكه عفو مى كند و مى بخشد زادگاهاش مكه و هجرتش به مدینه است و شام را مالك مى شود.
 
حضرت محمد (ص)

 و بیشتر اوقات به هنگام نشستن ، هر دو زانویش را از جا بر مى داشت ، و نظیر كسى كه لباسش را به خود پیچیده باشد، با دستها زانوهایش را مى گرفت . (16) و كسى جاى او را از جاى نشستن اصحابش تمیز نمى داد؛ زیرا آن حضرت هر جا جاى نشستن بود، مى نشست (17)، هیچگاه كسى ندید كه در نزد اصحاب پاهایش را دراز كند تا جا را بر كسى تنگ كند مگر این كه جا زیاد مى بود و كسى در تنگنا قرار نمى گرفت .(18) و بیشتر اوقات رو به قبله مى نشست (19) و به هر كسى كه بر او وارد مى شد احترام مى كرد و حتى براى كسى كه نه با وى خویشاوندى داشت و نه وابسته رضاعى اش بود، جامه اش را پهن مى كرد و او را بر روى آن مى نشاند.(20)

زیراندازى كه در اختیار داشت به هر كه وارد مى شد، ایثار مى كرد و اگر او نمى پذیرفت اصرار مى ورزید تا او بپذیرد. (21) و كسى با او صمیمى نمى شد مگر این كه تصور مى كرد از همه كس نزد آن حضرت گرامى تر است ، به گونه اى كه هر كس همنشین آن حضرت مى شد، بهره خویش را از سیماى وى مى برد، تا آن جا كه نشست آن حضرت ، شنیدن ، سخن گفتن و جاذبه مجلس و تمام توجهش به هم نشین بود و با تمام اینها محفلش حیا، تواضع و امانت بود.(22) خداى تعالى فرمود: “ فبما رحمة من اللّه لنت لهم و لو كنت فظا غلیظ القلب لا نفضوا من حولك .(23) “ هر گاه مى خواست ، اصحابش را صدا بزند براى احترام و دلجویى ایشان به كنیه صدا مى زد (24) و حتى به آنهایى كه كنیه نداشتند، كنیه مى داد و به همان كنیه اى كه داده بود، آنها را صدا مى زد، (25) و همچنین زنانى كه فرزندانى داشتند كنیه اى مى داد و نیز نام زنانى را كه فرزند نزاده بودند، با كنیه آغاز مى كرد (26) و كودكان را كنیه مى نهاد تا بدان وسیله دلهاى ایشان را نرم سازد.(27) از همه كس زودتر خشمگین مى شد و زودتر از همه خشنود مى گشت و مهربانتر و بهتر از همه مردم به مردم و از همه كس سودمندتر به حال آنان بود و چنان بود كه در مجلس آن حضرت صداها بلند نمى شد. (28) و چون از مجلس برمى خاست مى گفت : “ “سبحانك اللهم و بحمدك اشهد ان لا اله الا انت استغفرك و اتوب الیك “.” آنگاه مى فرمود: “اینها را جبرئیل به من آموخت .”(29)

بخش عترت و سیره تبیان


پی نوشت ها

1- این حدیث را مسلم ، در ج 8، ص 25 از قول ابوهریره نقل كرده است .

2- این حدیث را مسلم در ج 7، ص 80 از قول عایشه به جاى “ (ما لعن )، ما ضرب ، “ آورده است و طیالسى در ص 214 از عایشه نقل كرده : پیامبر، نه دشنام مى داد و نه دشنام مى پذیرفت و ضمن سخن گفتن فریاد نمى كشید.

3- این حدیث را مسلم از قول ابوهریره در ج 8، ص 24 نقل كرده است .

4- این حدیث را بخارى در ج 5، ص 22 از قول ابوهریره نقل كرده است ، مى گوید: گفتند: یا رسول اللّه ، قبیله دوس ، هلاك شدند، چون نافرمانى و خوددارى از اجراى فرمان شما كردند. آنها را نفرین كنید. فرمود: “ خداوند دوسین را هدایت كن ، و آنان را ببخشاى .”

5- این حدیث را بخارى ، در ج 4، ص 230 از قول عایشه نقل كرده است كه گفت : هرگز رسول خدا صلى اللّه علیه و اله بین دو امر مخیر نشد مگر آن كه آسانتر را اختیار كرد، جز در موردى كه گناه بود. در آن صورت از همه كس بیشتر از آن دورى مى كرد و هرگز رسول خدا صلى اللّه علیه و اله براى خودش از كسى انتقام نگرفت مگر آن كه باعث هتك حرمت الهى شده بود كه براى خدا انتقام آن را مى گرفت . این حدیث را مسلم نیز در ج 8، ص 80 نقل كرده است .

6- این حدیث را بخارى در پى نوشت خود از قول انس نقل كرده است كه اگر آن كنیز از مردم مدینه بود، دست پیامبر صلى اللّه علیه و اله را مى گرفت تا او را هر طور مایل است آزاد كند. و ابن ماجه اضافه كرده مى گوید: پیامبر صلى اللّه علیه و اله دستش را از دست او جدا نمى كرد تا به هر جاى مدینه كه مى خواست ، آن حضرت را براى كارى كه داشت مى برد. و قبلا گذشت در حدیث ابن ابى اوفى كه كبر و غرورى نداشت كه با بیوه زنان و درماندگان راه برود تا حاجتشان را برآورد. این حدیث را دارمى ، در ج 1، ص 35 آورده است .

7- نظیر این حدیث را ابوداوود، در ج 2، ص 547 و - چنان كه در “ المغنى “ آمده - ابوالشیخ در كتاب “ اخلاق النبى صلى اللّه علیه و اله “ نقل كرده اند.

8- بخارى ضمن حدیثى طولانى در ج 3، ص 166 آورده است كه پیامبر صلى اللّه علیه و اله روى شنها و حصیر، مى خوابید و فرشى در آن میان نبود، شنها بر پهلویش اثر گذاشته بود. و طیالسى در مسندش ص 36 از ابن مسعود نقل كرده ، مى گوید: “ رسول خدا صلى اللّه علیه و اله روى حصیر خوابید و حصیر روى پوست بدنش اثر گذاشت و من شروع كردم به دست كشیدن و عرض كردم : یا رسول اللّه پدر و مادرم فدایت ، اگر اجازه بفرمایید چیزى پهن كنم روى آن بخوابید تا شما را حفظ كند؟ فرمود: مرا چه به دنیا مثل من با دنیا مانند مسافرى است كه در سایه درختى استراحت كرده و آن جا را ترك مى كند.”

9- این حدیث را دارمى ، در ج 1، ص 4 و طیالسى در ص 214 نظیر آن را نقل كرده است . به امالى صدوق ، ص 279، “ عیون الاخبار، “ ص 224 و امالى ابن الشیخ ، ص 196 مراجعه كنید.

10- این حدیث را ترمذى در “ الشمائل “ و صدوق در “ المعانى ، “ ص 81 از حدیث هند بن ابى هاله با این عبارت نقل كرده اند: “ با هر كه رو به رو مى شد، سلام مى كرد.”

11- طبرانى و ابونعیم در “ دلائل النبوة “ و ابن سعد - چنانكه در “ الجامع الصغیر “ آمده - این حدیث را نقل كرده اند و در “ مكارم الاخلاق “ ، ص 21 و 22 به طور مرسل و صدوق در “ المعانى “ ، ص 80 با سند نقل كرده است .

12- این حدیث در چند جا از ابن ماجه و از ترمذى به نقل از حدیث انس گذشت .

13- این حدیث را ابوداوود، در ج 2، ص 645 از قول ابوذر نقل كرده است .

14- این حدیث را ترمذى در “ الشمائل “ از حدیث حسن بن على علیه السلام از قول هند و صدوق در “ المعانى “ ص 80 نقل كرده است .

15- در هیچ كتابى به این مطلب برخورد نكردیم .

16- نظیر این حدیث را ابوداوود، در ج 2، ص 561 و ترمذى در “ الشمائل “ نقل كرده اند.

17- این حدیث را ابوداوود در ج 2، ص 527 از قول ابوهریره و ابوذر نقل كرده است ، مى گویند: “ رسول خدا صلى اللّه علیه و اله در بین اصحابش مى نشست و شخص ناشناسى كه مى آمد، نمى دانست كدام یك پیامبر است ، مى پرسید...” ترمذى در “ الشمائل “ نظیر این را نقل كرده است .

18- این حدیث را دارقطنى نقل كرده است ، و ترمذى و ابن ماجه چنین آورده اند: “ كسى آن حضرت را ندید كه مقبل همنشینش زانوهایش را جلو آورده باشد” و ابن ماجه كلمه “ هرگز” را نیز افزوده است . به طورى كه در “ المغنى “ آمده ، سند این حدیث ضعیف است . طبرسى در مكارم ، طور مرسل و صدوق در “ المعانى “ با سند از قول هند بن ابى هاله نقل كرده اند.

19- این حدیث را طبرسى در مكارم ، ص 25 از كتاب “ المحاسن “ ابوعبداللّه برقى نقل كرده و در مستدرك حاكم ، ج ، ص 270 از آن حضرت نقل كرده است : بالاترین نشستها رو به قبله نشستن است .

20- حاكم در ج 4، ص 292 این حدیث را از قول جابر نقل كرده و سند آن را صحیح شمرده است : “ جریر بن عبداللّه خدمت پیامبر صلى اللّه علیه و اله وارد شد - در آن جا آمده است - پیامبر صلى اللّه علیه و اله رداى مباركش را برداشت و نزد او انداخت (تا روى ردا بنشیند)...

21- این مطلب در آداب مصاحبت و معاشرت گذشت .

22- این حدیث را صدوق در “ المعانى ، “ ص 82 روایت كرده و ترمذى در “ الشمائل “ ضمن حدیثى طولانى نقل كرده است .

23- آل عمران / 159: از پرتو رحمت الهى در برابر آنها نرم (و مهربان ) شدى و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مى شدند.

24- در حدیث غار آمده است كه به ابوبكر مى فرمود: یا ابابكر و به عمر - به طورى كه حاكم از ابن عباس نقل كرده - یا اباحفص و به على - چنانكه معروف است - یا اباتراب مى فرمود.

25- این حدیث را ترمذى در “ السنن ، “ ج 13، ص 224 از قول انس نقل كرده ، مى گوید: پیامبر صلى اللّه علیه و اله مرا به نام سبزیى كه مى چیدم ، كنیه داد - یعنى فرمود: اباحمزه (صاحب خردل !) - ترمذى مى گوید: این حدیث عجیبى است ، ابن ماجه به شماره 3738 نقل كرده است كه عمر به صهیب گفت : تو كه فرزند ندارى ، كنیه ات از كجا است ؟ گفت : پیامبر صلى اللّه علیه و اله مرا ابویحى كنیه داد و طبرانى از قول ابوبكره سخنى دارد، كه گفت : از طائف خود را به ماسوره اى آویخته بودم ، پیامبر صلى اللّه علیه و اله به من فرمود: تو ابوبكره اى .

26- این حدیث را حاكم در ج 4، ص 63 از قول ام ایمن در داستان خود با پیامبر صلى اللّه علیه و اله نقل كرده است .

27- این حدیث را طیالسى در مسند خود، ص 280 به شماره 2088 از انس نقل كرده است : رسول خدا صلى اللّه علیه و اله با ما معاشرت مى كرد تا آن جا كه به برادر كوچك من مى فرمود: اى ابوعمیر! دیگ در چه حالى است ؟ و بخارى نیز این حدیث را در ج 8 / 37 و 55 آورده است .

28- این حدیث را صدوق در “ المعانى ، “ ص 81 نقل كرده است .

29- این حدیث را نسائى در كتاب “ عمل الیوم و اللیلة “ و حاكم در مستدرك ج 1 / 537 نقل كرده اند.

بر وصیت پیامبر چه گذشت
نویسنده عباد زارع در جمعه 27 / 11 / 1389 |

بر وصیت پیامبر خدا (ص) چه گذشت؟

پیامبر اکرم

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت و امتش را به دو گنجینه گرانبها سفارش کرد: کتاب خدا و خاندان مطهرش؛ « انّى تاركٌ فیكُمُ الثّقلَیْنِ كتابَ اللَّهِ و عترتى اهلَ بیتى»

سپس فرمود تا با این دو هستید گمراه نیستید و نیز بدانید که این دو از هم جدا شدنی نیستند تا اینکه در حوض بر من وارد شوند.


اما امت او با این دو یادگارش چه کردند؟!

از سخن آن حضرت فهمیده می شود که این دو در حقیقت دو بال یک پروازند. از کار افتادن هر بالی مساویست با سقوطی دردناک تا قعر جهنم.

اما افسوس و صد افسوس که این پیام به خوبی دریافت نشد و یا اگر شد به آن اعتنایی نشد و آمد بر سر جامعه اسلامی آنچه نباید می آمد.

عده ای بال عترت بریدند تا خود بریده نشوند و عده ای دیگر به قرآن بی محلی کردند تا عترت را از غربت خارج کنند.

تعجب است از این وارثانی که وصیت، پاره پاره می کنند و سنگ ارادت به سینه می زنند.

اینجاست که صدای عالمان حقیقی و وارثان بر حق حضرتش به آسمان بلند می شود که ای قوم نابکار این چه ظلمی ست که بر وصیت پیامبرتان روا می دارید قربةً الی الله؟!

این بزرگان در شرح حدیث ثقلین گفتند و نوشتند که خیال نکنید رها کردن یک ثقل و چسبیدن به ثقلی دیگر یعنی عمل به وصیت آن حضرت. به تصریح خود روایت دور افتادن از یکی مساوی است با دور ماندن از هر دو؛ چرا که فرمود «لن یفترقا» این دو از هم جدا شدنی نیستند. پس هم قرآن بدون عترت ضلالت است و هم عترت بدون قرآن.

تعجب است از این وارثانی که وصیت، پاره پاره می کنند و سنگ ارادت به سینه می زنند. اینجاست که صدای عالمان حقیقی و وارثان بر حق حضرتش به آسمان بلند می شود که ای قوم نابکار این چه ظلمی ست که بر وصیت پیامبرتان روا می دارید قربةً الی الله؟!

فریاد امام خمینی(ره) بر ضد اندیشه «قرآن بی عترت»

امام خمینی رحمة الله علیه در ابتدای وصیت نامه الهی- سیاسی خود، خطر اسلام بی عترت را گوشزد می کند و با اشاره ای گذرا بر تاریخچه این اندیشه باطل نشان می دهد که اسلام بی عترت سرانجام به اسلامی ختم می شود که از قرآن هم بی بهره است و کاملا تهی از معارف الهیه است. ایشان می نویسند:

«مناسب دیدم اشاره‏اى گذرا و بسیار كوتاه از آنچه بر این دو ثقل گذشته است بنمایم. شاید جمله‏ لَنْ یَفْتَرِقا حتّى یَرِدا عَلَىَّ الْحَوض‏ اشاره باشد بر اینكه بعد از وجود مقدس رسول اللَّه- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- هرچه بر یكى از این دو گذشته است بر دیگرى [نیز] گذشته است و مهجوریت هر یك مهجوریت دیگرى است، تا آنگاه كه این دو مهجور بر رسول خدا در «حوض» وارد شوند...

خودخواهان و طاغوتیان، قرآن كریم را وسیله‏اى كردند براى حكومتهاى ضد قرآنى؛ و مفسران حقیقى قرآن و آشنایان به حقایق را كه سراسر قرآن را از پیامبر اكرم(صلى اللَّه علیه و آله و سلم) دریافت كرده بودند و نداى‏ انّى تاركٌ فیكُمُ الثقلین‏ در گوششان بود با بهانه‏هاى مختلف و توطئه‏هاى از پیش تهیه شده، آنان را عقب زده و ... در حقیقت [با این کار] قرآن را ... از صحنه خارج كردند ... و انحراف از دین خدا و كتاب و سنت الهى را پایه گذارى كردند، تا كار به جایى رسید كه قلم از شرح آن شرمسار است.»

رحلت پیامبر اکرم(ص)

 

اعتراض آیت الله جوادی آملی بر ضد اندیشه «عترت بی قرآن»

آیت الله جوادی آملی(دامت برکاته) در خطبه دوم اولین نماز جمعه قم در سال پیامبر اعظم (4 /1/85) به خطر اسلام دور از قرآن هشدار دادند و به افرادی که فقط دم از اهل بیت علیهم السلام می زنند توصیه کرد که وظیفه هر مسلمان پیروی از ثقلین است. اگر در جامعه ای قرآن مهجور ماند به طور حتم عترت هم مهجور مانده است.

ایشان فرمودند:

«خیلی‌ها‌ متأسفانه گفتند: حَسبُنا کِتابُ الله، عترت را گذاشتند کنار! ما تقریباً گفتیم: حَسبُنَا العِترَ?ُ، قرآن را گذاشتیم کنار! چون تفسیر در بین ما (شیعه) رواج نداشت!

این بزرگان در شرح حدیث ثقلین گفتند و نوشتند که خیال نکنید رها کردن یک ثقل و چسبیدن به ثقلی دیگر یعنی عمل به وصیت آن حضرت. به تصریح خود روایت دور افتادن از یکی مساوی است با دور ماندن از هر دو؛ چرا که فرمود «لن یفترقا» این دو از هم جدا شدنی نیستند. پس هم قرآن بدون عترت ضلالت است و هم عترت بدون قرآن.

شما ببینید دهها و صدها تفسیر در بین دیگران (غیر شیعه) است. ما تفسیرمان بعد از شیخ طوسی چند قرن می‏گذرد، مرحوم امین الإسلام طبرسی است. بعد از امین الإسلام چند قرن می‏گذرد تا مرحوم فیض می‏رسد. بعد از مرحوم فیض در صافی چند قرن می‏گذرد تا علامه طباطبایی. حالا یک کسی چهار تا سوره را معنا کرده، چهار تا آیه را معنا کرده، آن که تفسیر نیست! ما هر دویست سال، سیصد سال یک تفسیر نوشتیم؛ آنها (غیر شیعه) هر سال یک تفسیر نوشتند. آنها گفتند: حَسبُنا کِتابُ الله ولی تا حدودی [هم] گرفتند.»

آنگاه به خطری مضاعف اشاره می کنند که جا دارد مسئولین دینی و متولیان فرهنگی کشور به آن توجه ویژه کنند. هر چند این سخنان به تیغ سانسور سیما گرفتار آمد اما قصد ما از نقل این گفتار توجه دادن ذهن مردم و دست اندرکاران مربوطه به این سمت و سو است تا چاره ای بیندیشند و کاری کنند.

ایشان افزودند:

«ما مشکل مان این است که گفتیم: حَسبُنَا العِترَةُ، و این عترت را هم سیزده نفر می‏دانیم، نه چهارده نفر!! ما اصلاً کاری درباره پیغمبر نکرده ایم! ما عترت مان از حضرت امیر شروع می‌شود تا حضرت أباصالح (علیهم آلاف التحیّه والثناء) سالی هم که یک روز به نام مبارک پیامبر است با مصیبت امام حسن مخلوط است! پیغمبر در بین ما شناخته شده نیست! در حالی که شما اگر خطبه‌های حضرت، نامه‌ها‌ی حضرت، کلمات حضرت را بررسی کنید، می‏بینید یک حلقه مفقوده ای است بین روایات ما و قرآن، ... وجود مبارک حضرت خیلی غریب است؛ هم قرآن غریب است، هم پیامبر.

 

نتیجه بحث:

1. اسلام واقعی تشکیل شده از قرآن و عترت.

2. رها کردن هر یک به منزله از دست دادن هر دوی آنهاست.

3. عترت تشکیل شده از چهارده معصوم پاک که برای ما نباید فرقی بین آنها باشد؛ همانگونه که نباید بین عترت و قرآن فرقی گذاشت

4. وظیفه هر مسلمانی چنگ زدن و تمسک به این دو یادگار رسول صلی الله و علیه و آله است تا از سقوط در جهنم برهد و به مقامات عالیه بهشتی نائل شود . ان شاء الله

شکمی که هرگز سیر نشد
نویسنده عباد زارع در جمعه 27 / 11 / 1389 |

شکمي که هرگز سير نشد!

معاويه

نسايي يکي از شش دانشمند بزرگ اهل تسنن است که يکي از «صحاح سته» را به رشته تحرير در آورده است. «صحاح سته» به مجموع شش کتاب حديثي اهل تسنن گفته مي شود که در ديدگاه آنان از اعتبار و صحت بالايي برخوردار است. بنابراين مي توان گفت که نويسندگان اين شش کتاب نيز مقبوليت ويژه اي در ميان اهل تسنن دارند.


نسايي که متولد سال 215 هجري قمري است، محبت ويژه اي نسبت به اهل بيت داشته است. به همين خاطر کتابي را با نام «خصايص امير المومنين علي بن ابي طالب» در مورد فضايل امير مومنان نوشت. او در مورد علت نگارش اين کتاب مي گويد: «وقتي وارد شام شدم، مردم آن سامان را منحرف از علي يافتم، از اين رو به نگارش اين کتاب روي آوردم تا باعث هدايت آنان شود.» (سير اعلام النبلاء، ج 14، ص 129)

شاميان که کينه امام علي عليه السلام را در دل مي پروراندند و از جمله دشمنان اصلي و اصيل امير مومنان به حساب مي آمدند، چنين کتابي را برنتابيدند و پس از نگارش آن از نسايي خواستند تا حداقل کتابي را در فضايل و ويژگي هاي معاويه نيز بنگارد. پاسخ نسايي در برابر اين درخواست نابجا چنان دندان شکن بود که مقدمات مرگ او را فراهم کرد.

وي در پاسخ چنين گفت: «چه بنويسم درباره کسي که پيامبر خدا او را نفرين کرد و درباره اش فرمود: خداوند شکمش را سير نکند.»

آنان با شنيدن اين سخن، او را مورد هجوم قرار دادند و پس از ضرب و شتم فراوان از مسجد و در نهايت از شهر بيرون کردند. او که پيرمردي ضعيف بود و به خاطر اين ضرب و شتم مجروح و عليل هم شده بود، به مکه رفت و در آنجا از دنيا رفت و ميان صفا و مروه مدفون شد.(تهذيب التهذيب، ج1، ص 33) بنابراين بي راه نيست اگر او را شهيد راه علي عليه السلام بخوانيمش.

 

اما داستان نفرين معاويه چيست؟

شکمي که هرگز سير نشد!

به گواه تاريخ، پيامبر خدا بارها معاويه (و همچنين پدرش ابوسفيان) را نفرين کرده که نمونه بارز آن همان جريان مشهوري است که نسايي به آن اشاره کرده است. اين قبيل روايات که هم در منابع روايي و تفسيري اهل تسنن و هم در منابع مهم شيعه وجود دارد، هيچ جايي براي انکار باقي نگذاشته است. به همين خاطر برخي از بزرگان اهل تسنن که قايل به عدالت همه صحابه از جمله معاويه هستند، ضمن پذيرش اين روايات، توجيهات اعجاب انگيزي را ارائه داده اند.

ابن ابي الحديد درباره معاويه مي گويد: «او به پرخورى و شيفتگى خوراک مشهور بود. شكم او چندان بزرگ بود كه وقتي مي نشست روى رانهايش مى افتاد. معاويه در عين حال كه در مورد صله دادن و اعطاي اموال، بخشنده بود، اما در مورد خوراک بخل مي ورزيد.

آنان بر اين باورند که پيامبر نيز همانند ديگران عصباني مي شده و برخي از مومنان را که مستحق نفرين و ناسزا نبوده اند، نفرين مي کرده است. بنابر روايتي که ابوهريره از پيامبر نقل کرده، چنين نفرين هايي نه تنها تاثيري ندارد بلکه تقرب نفرين شده را در روز قيامت به دنبال خواهند داشت!!!

بر اساس اين روايت نفرين پيامبر براي کساني که مستحق نفرين نبوده اند، رحمت است و معاويه يکي از کساني است که شايسته نفرين پيامبر نبوده است. عجيب تر آنکه گفته اند چنين نفرينهايي نه تنها نشان از پستي معاويه نيست بلکه از جمله مناقب و فضايل او نيز به حساب خواهد آمد!!(صحيح مسلم بشرح النووي، ج 16، ص 392)

شما پس از شنيدن داستان، خود قضاوت کنيد که آيا معاويه مستحق نفرين بوده يا نه؟ ثانيا پيامبري که از روي عصبانيت کسي را نفرين کند، همان پيامبر دلسوز ما است؟ ثالثا ... .

اما پيش از نقل اين جريان بايد دانست که معاويه پس از فتح مکه يعني در سال هشتم هجري ايمان آورده و تنها دو سال پيامبر خدا را درک نموده است.

همچنين به دليل آنکه در آن دوران باسوادان جامعه بسيار اندک بودند، مسئوليت نگارش وحي و همچنين کتابت نامه ها بر دوش همين تعداد اندک قرار مي گرفت. معاويه نيز که يکي از همين افراد بود در همين دو سال آخر عمر پيامبر مسئوليت نگارش نامه هاي پيامبر را بر عهده گرفت.

شکم چاق

ابن عباس مي گويد: «در يکي از روزها من با کودکان بازي مي کردم که پيامبر آمد و به من فرمود: برو و به معاويه بگو تا نزد من بيايد (و نامه اي بنگارد). من نيز به در خانه او رفتم و او را به سوي پيامبر خواندم. اما او پيغام داد که مشغول غذا خوردن است.

من هم به خدمت پيامبر رسيدم و جريان را گفتم. حضرت فرمود: دوباره برو و او را بياور. بار دوم هم که به در خانه او رفتم، پيغام داد که مشغول غذا خوردن است. خدمت پيامبر رسيدم و همان جريان براي بار سوم اتفاق افتاد. هنگامي که براي مرتبه سوم خدمت پيامبر رسيدم و جريان را عرض کردم، حضرت فرمود:

لا أَشْبَعَ اللَّهُ بَطْنَهُ؛ خداوند شکمش را سير نسازد.

امير مومنان علي عليه السلام نيز در نهج البلاغه خطاب به ياران خويش مي فرمايد: آگاه باشيد كه پس از من بزودى مردى با گلوي گشاده و شكم برآمده بر شما چيره خواهد شد. او هر چه بيابد، مي خورد و تلاش مي کند آنچه ندارد به دست آورد. (خطبه 57)

اين جريان در صحيح مسلم (ج 4, ص 2010، ح 96) که دومين کتاب معتبر اهل تسنن به شمار مي آيد نيز آمده است.

بيهقي پس از نقل اين روايت به نکته جالبي اشاره مي کند. وي مي گويد: «کسي که اين حديث را از ابن عباس شنيده، گفته است که از آن پس هيچگاه شکم معاويه سير نشد.» بيهقي در ادامه مي گويد: «و اين نشانگر استجابت دعاي پيامبر است.»(دلائل البيهقي، ج 6، ص 242)

 

خليفه شکمباره

ابن ابي الحديد درباره معاويه مي گويد: «او به پرخورى و شيفتگى خوراک مشهور بود. شكم او چندان بزرگ بود كه وقتي مي نشست روى رانهايش مى افتاد. معاويه در عين حال كه در مورد صله دادن و اعطاي اموال، بخشنده بود، اما در مورد خوراک بخل مي ورزيد.

معاويه هنگامي که بر سر سفره مي نشست، به کم قانع نبود و فراوان مي خورد، اما با اين حال سير نمي شد. هنگامي که دستور مي داد سفره را جمع کنند، مي گفت: به خدا سوگند سير نشدم ولى خسته و ملول گشتم. (شرح نهج‏البلاغة ابن أبي الحديد، ج 4، ص 54)

يکي از شاعران عرب در اين باره گفته است:

و صاحب لي بطنه كالهاوية                                   كأن في أحشائه معاوية

«دوستي دارم که شکمش همانند چاه هاي جهنم است. گويا که معاويه در احشاء و شکم او است».

امير مومنان علي عليه السلام نيز در نهج البلاغه خطاب به ياران خويش مي فرمايد: آگاه باشيد كه پس از من بزودى مردى با گلوي گشاده و شكم برآمده بر شما چيره خواهد شد. او هر چه بيابد، مي خورد و تلاش مي کند آنچه ندارد به دست آورد. (خطبه 57)

خوب است که از اين داستان يک نتيجه اخلاقي هم بگيريم. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«دلها را با خوردن و آشاميدن زياد نميرانيد؛ زيرا همان گونه كه زراعت بر اثر آب زياد از بين مى رود، دلها نيز بر اثر پرخورى مى ميرند.» (تنبيه الخواطر، ج 1، ص 46)

سربازی در عصر ما
نویسنده عباد زارع در جمعه 27 / 11 / 1389 |

سربازی در عصر ما!

ابلاغ مقررات جدید معافیت از خدمت سربازی

سیره و روش زندگانی پیامبر(صلی الله علیه و آله) از مهمترین الگوهای زندگانی بشر است که می تواند در امور مختلف ایشان را هدایت نماید. ما با مقالاتی همچون «پیامبر بی سابقه!»، «تلویزیون هم مهّمه!» به بررسی برخی از زوایای سیره رسول مکرم اسلام پرداختیم. در این نوشتار به بخش دیگری از سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله) در رهبری نظامی ایشان می پردازیم.

 

فرمانده مکتبی

از جمله اصول سیره پیامبر در فرماندهی و پرورش فرماندهان که نقش مهمی در حفظ کیان اسلامی دارند آن است که فرماندهانی را تربیت می نمودند که به موضوع فرماندهی به سان یک مسئولیت و امانت الهی قرآنی نظر داشته باشند. در واقع فرمانده صالح آن کسی است که به صفات یک معلم آگاه آراسته باشد و مسئولیت خود در برابر امت اسلامی درک کند و پیوسته خود را آماده نگه دارد تا در بعد معنوی و نیز جسمانی و مادی دچار نقص و کمبود نگردد.

 

توجه به زیردستان

توجه به افراد ضعیف در اجتماع همواره مورد توصیه اسلامی است. این موضوع به خصوص زمانی اهمیت بیشتری می یابد که در تربیت فرمانده نظامی وی را به گونه ای بپرورانند که به حقوق افراد تحت فرمان خود توجه نماید و ایشان را عوامل الهی ببیند که خداوند به صورت امانت در دست او قرار داده است. پیامبر (صلی الله علیه و آله) با پرورش فرماندهان برجسته و انتخاب دقیق ایشان برای اهداف اسلامی قرآنی همواره گوشزد می فرمودند که «کلکم راع و کلکم مسئولٌ عن رعیته؛ همه شما والی و امیرید و همگی مسئولیت زیردستان خود را بر عهده دارید.»

 

نمونه فرماندهی عالی

از جمله شاگردان برتر در مکتب پیامبر (صلی الله علیه و آله) وجود مبارک امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است. ایشان در هر سریه ای که شرکت می کردند فرمانده بودند و به خوبی ابعاد گوناگون فرماندهی الهی را به نمایش می گذاردند. شجاعت، نیرومندی و توانمندی، توجه به تاکتیک های نظامی از یک سو و روحیه بالای معنوی، توجه به سربازان و افراد تحت فرمان و توکل و اعتماد به خداوند متعال در برهه های سخت جنگ از سوی دیگر همگی تنها نمونه هایی از فرمانده پروری! رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) است که از سیره زندگانی حضرتش به خوبی به دست می آید.

براساس سیره عملی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در رهبری نظامی این سؤال به ذهن می رسد که آیا در این روزگار ما توانسته ایم با الگوگیری از پیامبر (صلی الله علیه و آله) رهبری نظامی اسلامی را ترسیم نماییم؟!!

یکسانی فرمانده و سرباز

از دیگر نکات بارز در موضوع سیره رهبری نظامی پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن است که ایشان هرگز خود را از گروه مسلمانان جدا نمی کردند و در مواقع حساس به مشورت و شوری با ایشان می پرداختند. ایشان ملاک احترام و تکریم شخصیت انسانها را تنها تقوا و پارسایی می دانستند و بر این اساس هرگز نظرات گروهی را بر گروه دیگر براساس معیارهای ناصوابی نظیر اصل و نسب یا مال و ثروت ترجیح نمی دادند. داستان مشهور جنگ احد در این باره گویای همین موضوع است که مشورت از جمله ارکان اساسی در رهبری نظامی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) بوده است!

 

ترسیم افق های والا

حضرت محمد (ص)

در رهبری نظامی پیامبر (صلی الله علیه و آله) توجه به عنصر معنویت آنچنان پررنگ و واضح است که سایر مسائل را به آسانی تحت الشعاع قرار می دهد. بر این اساس پیامبر (صلی الله علیه و آله) در جنگها و اقدامات نظامی خود نیز بدنبال پرورش انسان شایسته و سرباز نمونه ای هستند که جهادگری مسلمان باشد و با اهدافی نیکو که همان رضایت خداوندی است تربیت گردد. توجه یک سرباز مسلمان به آن است که رضایت الهی را با شهادت در راه خدا و یا فتح و پیروزی برای اسلام به ارمغان آورد و در این مسیر شخصیت انسانی الهی خود را پرورش دهد و در مسیر کمالش قدم بردارد.

این مسأله به خصوص زمانی که در مقایسه با شیوه رهبری نظامی غیر مسلمانان سنجیده شود نکات بسیار ارزشمندی را بدست می دهد. از جمله آنکه جنگجوی غیرمسلمان پس از رسیدن به سنّی معین بالاجبار به نظامیان می پیوندد و براساس خودپرستی و تعصب و نژادگرایی تربیت می شود و شعارهای محرک او در میدان جنگ نیز وعده های پوچ دنیایی، انتقام جویی و نژادپرستی است که فرماندهان متکبر و مغرور آنها را به کار می گیرند. او در محیطی خشک و نظامی تنها باید به پیروزی بیندیشد وگرنه مورد توبیخ فرماندهان خود قرار گرفته و با او بدرفتاری خواهد شد!

اگر موفق شویم فرزندان خود را به گونه ای تربیت و پرورش دهیم که دفاع از کیان اسلامی و قوانین وحیانی الهی را افتخار و وظیفه ای برای خود بدانند و در این مسیر سر از پا نشناخته و خود را مطیع اوامر الهی بدانند می توانیم بگوییم الگوی ما پیامبر (صلی الله علیه و آله) بوده است!

سربازی در عصر ما!

براساس سیره عملی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در رهبری نظامی این سؤال به ذهن می رسد که آیا در این روزگار ما توانسته ایم با الگوگیری از پیامبر (صلی الله علیه و آله) رهبری نظامی اسلامی را ترسیم نماییم؟!!

اگر موفق شویم فرزندان خود را به گونه ای تربیت و پرورش دهیم که دفاع از کیان اسلامی و قوانین وحیانی الهی را افتخار و وظیفه ای برای خود بدانند و در این مسیر سر از پا نشناخته و خود را مطیع اوامر الهی بدانند می توانیم بگوییم الگوی ما پیامبر (صلی الله علیه و آله) بوده است!

و اگر موفق شویم شهادت در راه خدا را به عنوان ارزشی برتر در میان ملاکهای انسانی به نسل جوان تفهیم نماییم و فرهنگ ایثار و شهادت و جانبازی برای ارزش های الهی و رضایت خداوندی را در جامعه ترویج نماییم می توانیم بگوییم الگوی ما پیامبر (صلی الله علیه و آله) بوده است!

 

نتیجه گیری

الگوگیری از سیره نظامی پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای دفاع از کیان اسلامی در عصر و روزگار ما از اهمیت خاصی برخوردار است و می تواند فرهنگ شهامت و شهادت را بیش از پیش در میان مسلمانان زنده گرداند.

 

مردی که منافقان را شناخت
نویسنده عباد زارع در جمعه 27 / 11 / 1389 |

مردی که منافقان را شناخت!

منافق

شاید خالی از لطف نباشد که برخی از حوادث و وقایع تاریخ اسلام را در طول سنوات اسلامی از نظر بگذرانیم. از جمله این مسائل وفات حذیفه بن یمان از بزرگان اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) و یکی از خواص امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود.


حذیفه بن یمان که بود؟

حذیفه از بزرگان اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود که پس از رحلت آن حضرت در بیعت با امیرالمؤمنان علی علیه السلام پابرجا باقی ماند. وی یکی از هفت نفری بود که بر حضرت زهرا (سلام الله علیها) نماز خواند و همین موضوع نشان می دهد که وی بر سر عهد و پیمان خود با اهل بیت (علیهم السلام) پابرجا مانده بود.

 

حذیفه و ملاک ایمان

موضوع بسیار جالب در مورد حذیفه آن بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله) در زمان حیات مبارک خویش برخی از منافقان و دشمنان خود را پس از رحلت ایشان به ولایت امیرالمؤمنان پشت می نمایند، معرفی فرمودند و از این رو حذیفه غاصبان خلافت و دشمنان اسلام در میان مسلمانان را به خوبی می شناخت. این موضوع آنچنان در میان مسلمانان مشهور بود که پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) حذیفه بر جنازه هرکس حاضر نمی شد و نماز بر او نمی خواند، مردم می فهمیدند که آن میت از منافقان و دشمنان بوده است. از این رو بسیاری از منافقان در امت پیامبر از این موضوع می ترسیدند و تلاش می نمودند عدم حضور حذیفه بر سر جنازه برخی از افراد را به انحاء گوناگون توجیه نموده و بر سر آن سرپوش گذارند!

پس از این واقعه، پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن منافقان را به حذیفه معرفی فرمودند که حدود بیست نفر بودند. حذیفه همه را به خاطر سپرد و به مردم معرفی کرد

پیامبر(صلی الله علیه و آله) و معرفی منافقان
حضرت محمد(ص)

به گواهی برخی از کتب معتبر شیعی پس از واقعه غدیر خم برخی از منافقان توطئه قتل پیامبر (صلی الله علیه و آله) را چیدند. ایشان در صدد بودند در بازگشت از غدیر خم در راهی که از کوهی می گذشت شتر پیامبر(صلی الله علیه و آله) را بترسانند تا برمد و حضرت (صلی الله علیه و آله) به دره سقوط نموده و به قتل برسد. جبرئیل این نقشه را به سمع مبارک نبوی رسانید و چون به محل مورد نظر رسیدند، منافقان با چهره های بسته هر کدام ظرفی را که داخل آن سنگریزه بود از بالا رها نمودند و شروع به داد و فریاد و نعره زدن کردند تا شتر پیامبر(صلی الله علیه و آله) را بترسانند.

اما در این زمان عمار یاسر مهار ناقه را گرفته بود و حذیفه هم در کنار حضرت مراقب اوضاع بود. سرانجام بدین صورت نقشه منافقان برای قتل رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقش بر آب شد.

پس از این واقعه پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن منافقان را به حذیفه معرفی فرمودند که حدود بیست نفر بودند. حذیفه همه را به خاطر سپرد و در صندوقچه سینه خود اسرار آنها را نگه داشت. پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) منافقان از حذیفه می ترسیدند که مبادا آنان را به مردم معرفی نماید. اما به دلیل مصلحت اسلام و همان موضوعی که مولا و امیر حذیفه یعنی حضرت علی علیه السلام را وادار به سکوت نمود، مهر خاموشی به لب های حذیفه می زد. البته حاضر نشدن حذیفه بر سر جنازه برخی از مسلمانان برای یافتن اسامی آن منافقان چندان زکاوتی لازم نداشت و به گواهی تاریخ حذیفه به همین صورت آن اسامی را به اطلاع مردم رسانید!

حذیفه از بزرگان اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود که پس از رحلت آن حضرت در بیعت با امیرالمؤمنان علی علیه السلام پابرجا باقی ماند. وی یکی از هفت نفری بود که بر حضرت زهرا (سلام الله علیها) نماز خواند و همین موضوع نشان می دهد که وی بر سر عهد و پیمان خود با اهل بیت (علیهم السلام) پابرجا مانده بود

پایان حذیفه!

حذیفه پس از چهل روز که از در دست گرفتن خلافت توسط امیرالمؤمنان علی (علیه السلام) می گذشت، در مدائن در 28 محرم از دنیا رفت. او قبل از رحلت خود به دو فرزندش صفوان و سعید وصیت کرد که همواره ملازم امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشند. ایشان نیز به وصیت پدر عمل نمودند تا در جنگ صفین در رکاب امیرالمؤمنان به شهادت رسیدند.

 

سوسماری که سخن گفت
نویسنده عباد زارع در جمعه 27 / 11 / 1389 |

سوسماری که سخن گفت!

سوسماری که سخن گفت

حیوان داشت به سرعت از جمعیت دور مى شد كه رسول خدا او را صدا زد و فرمود: نزد من بیا. سوسمار بازگشت و نزد پیامبر آمد و به او نگاه كرد و ثابت ایستاد. پیامبر رو به حیوان کرد و گفت: اى سوسمار، من كیستم؟


شاید در زندگی شما هم روزهایی بوده است که اتوبان چهار بانده مشکلات به سویتان روانه گشته و طوفانی از سختیها به پا کرده است. گویا در چنین شرایطی  حداکثر کاری که می توان انجام داد این است که هجمه پیش آمده را به سوی چهار راه تعقل هدایت نمود. اما با این حال گاهی هجمه چنان شدید است که پشت چهار راه اندیشه و عقلانیت ترافیک سنگینی از سوالات بی جواب و مشکلات لاینحل رخ می نمایاند.

به راستی در چنین شرایطی چه باید کرد و چگونه باید از مهلکه رهایی یافت؟

به طور عادی در این مواقع رایانه ذهن انسان هنگ می کند و چهار راه تفکرش قفل می گردد. انسان می ماند که چگونه تک تک مشکلات و پرسش های پیش رویش را حل کند و پیروز میدان باشد. اما واقعا راه حل چیست؟

اگر بخواهیم در چنین شرایطی بهت زده نشویم و درمانده نمانیم, باید پیش از هجوم مشکلات و سختی ها در پی ساخت یک دور برگردان باشیم. دوربرگردانی که نه تنها از هجمه شدید مشکلات جلوگیری می کند و آنها را از مسیر زندگی خارج می گرداند, بلکه به آنها به چشم یک موقعیت می نگرد و از آنها استفاده ای شایسته نیز می برد. دور برگردانی که از مشکلات, نهایت استفاده را می برد و آنها را به جاده خوبیها هدایت می کند.

نمونه این دور برگردانها را می توان در تاریخ زندگی اهل بیت به وفور تماشا کرد و الگو برداری نمود. البته باید توجه داشت که هر گروه از مشکلات و سختیها دور برگردان خاص خود را می طلبد که اگر در ساخت یکی دوتا از آنها موفق بودیم ساخت بقیه را هم خواهیم آموخت.

برای نمونه به جریانی اشاره می کنیم که پیامبر خدا با صبر و شکیبایی خود دوربرگردانی به سوی هدایت طراحی کرد و در نتیجه نه تنها هجمه چهار هزار مخالف را تدبیر کرد بلکه تمامی آنها را به جاده هدایت و بندگی راهنمایی نمود.

البته ساخت دوربرگردانی با این لطافت و عظمت کار هر کسی نیست ما الگو برداری از آن می تواند کار هر مسلمانی که مدعی پیروی از ایشان است, باشد.

در همین حال یکی از یاران پیامبر از جا برخاست که به او حمله کند. اما پیامبر مانع شد و فرمود: بنشین، زیرا مقام شخص صبور نزدیک به مقام پیامبرى است

سوسمار سخنگو

روزی یکی از صحرانشینان قبیله ای بزرگ و پرجمعیت سوسمارى را در بیابان دید و آن قدر به دنبال آن رفت تا شکارش نمود. او سوسمار را در آستین لباس خویش جاى داد و به طرف رسول خدا صلّی الله علیه و آله حركت كرد. هنگامى كه به او رسید با صداى بلند نام پیامبر را صدا زد و با بی ادبی تمام گفت:

«تو همان جادوگر و دروغگویى هستى كه آسمان در زیر خود و زمین بر روى خویش دروغگوتر از او ندیده است؟ آیا تو همان كسى هستى كه خیال مى كنى در آسمان خدایى دارى كه تو را بر هر انسان سیاه و سفیدی مبعوث کرده است؟ آیا تو گمان می کنی که بر لات و عزی (نام دو بت بزرگ مشرکان) هم مبعوث شده ای؟ اگر نمى ترسیدم كه قبیله ام مرا عجول و كم صبر بنامند, با این شمشیر ضربتى به تو می زدم و تو را به هلاكت مى رساندم و بر همه سرورى مى نمودم.»

در همین حال یکی از یاران پیامبر از جا برخاست که به او حمله کند. اما پیامبر مانع شد و فرمود: بنشین، زیرا مقام شخص صبور نزدیک به مقام پیامبرى است. سپس با نهایت شکیبایی جملاتی را به آن مرد بیابانی گفت و در نهایت چنین فرمود:

«اى مرد! اسلام بیاور تا از آتش در امان باشى. بدان که اموال ما به تو تعلّق خواهد داشت و تو برادر ما در دین اسلام خواهى بود.»

حضرت محمد (ص)

عرب بادیه نشین عصبانى شد و گفت: به لات و عزّى سوگند تا این سوسمار به تو ایمان نیاورد من ایمان نخواهم آورد. این را گفت و آن سوسمار را از آستین خود بیرون آورد و رها كرد.

حیوان داشت به سرعت از جمعیت دور مى شد كه رسول خدا او را صدا زد و فرمود: نزد من بیا. سوسمار بازگشت و نزد پیامبر آمد و به او نگاه كرد و ثابت ایستاد. پیامبر رو به حیوان کرد و گفت: اى سوسمار، من كیستم؟

در این حال حیوان به زبانى شیوا پاسخ داد: تو محمّد بن عبدالله هستى.

پیامبر فرمود: تو چه كسى را مى پرستى؟ حیوان گفت: «خدایى را كه دانه را مى شكافد و انسان را مى آفریند. همان کسی که ابراهیم را خلیل خود و تو را حبیبش قرار داده است. اى رسول خدا! همانا كه تو صادق و راستگویی. تو هدایت شده و هدایت‏ کننده اى پر بركت هستى. تو دین پاک و حنیفى را آورده ای تا مردم را از گمراهی نجات دهی. پس اى بهترین دعوت كننده و اى بهترین فرستاده! تو را لبیک مى گویم كه تاكنون چون تویى به سوى جنّ و انس فرستاده نشده است.»

و آنگاه دهان سوسمار بسته شد و دیگر سخنى نگفت. هنگامى كه عرب صحرانشین این وضعیت را مشاهده كرد حیرت زده شد و با حال عجیبی به پیامبر گفت: «دستت را بده تا با تو بیعت کنم. شهادت مى دهم كه معبودى جز خداى یكتا وجود ندارد و تو هم فرستاده او هستى.»

این شد که مرد صحرانشین، اسلام آورد و اتفاقا خوب مسلمانی هم شد.

پس از این پیامبر رو به اصحاب خود کرد و فرمود: چند سوره از قرآن را به او بیاموزید. سوره ها را که آموخت, پیامبر از او پرسید: آیا از مال دنیا چیزى دارى؟

بادیه نشین گفت: «به خدا قسم که در میان چهار هزار مرد قبیله ام، هیچ كس فقیرتر از من نیست.»

پیامبر به اصحابش فرمود: چه كسى یک شتر به او مى دهد تا به جای آن, شترى در بهشت به او داده شود؟

سعد انصارى برخاست و گفت: پدر و مادرم به فداى تو! من شترى سرخ مو دارم كه آن را به او مى دهم.

پیامبر فرمود: تو چه كسى را مى پرستى؟ حیوان گفت: «خدایى را كه دانه را مى شكافد و انسان را مى آفریند. همان کسی که ابراهیم را خلیل خود و تو را حبیبش قرار داده است. اى رسول خدا! همانا كه تو صادق و راستگویی. تو هدایت شده و هدایت‏ کننده اى پر بركت هستى. تو دین پاک و حنیفى را آورده ای تا مردم را از گمراهی نجات دهی

رسول خدا دوباره به اصحابش فرمود: چه كسى عمّامه اى به او مى دهد تا خداوند به جای آن در قیامت تاجى از تقوا به او عطا نماید؟

حضرت محمد (ص)

على علیه السّلام از جا برخاست و عمّامه اش را از سر باز کرد و به او داد.

سپس پیامبر به اصحابش فرمود: چه كسى به این مرد توشه راه مى دهد تا خداوند توشه تقوا به او عطا كند؟

سلمان فارسى برخاست و فراهم آوردن توشه راه او را تقبل کرد.

مرد بادیه نشین هنگامى كه زاد و توشه را گرفت، بر شتر خویش سوار شد و نزد قبیله خود بازگشت. وقتی به آنجا رسید با صدایى بلند و رسا فریاد برآورد و گفت: بگویید كه خداوند یكى است و محمّد فرستاده اوست.

مردان قبیله وقتى این سخنان را از او شنیدند با شمشیرهای برهنه گرد او را گرفتند و گفتند:

«تو دین محمّد را پذیرفته ای؟ دین کسی که ساحر است و دروغگو؟»

صحرانشین به آنان گفت: «این طور که شما می گویید نیست. خداى محمّد بهترین معبود است و محمّد بهترین پیامبر. من نزد او رفتم در حالى كه گرسنه بودم و او سیرم كرد. برهنه بودم، که لباسم داد. پیاده بودم و سوارم كرد و این شتر را به من عنایت نمود.» آنگاه قصّه سوسمار را براى آنان باز گفت و در آخر گفت:

«اى مردم! اسلام بیاورید تا از آتش جهنّم در امان باشید.»

ابن عباس می گوید: در آن روز چهار هزار مرد شجاع اسلام آوردند و همیشه با پرچم هاى خود در خدمت پیامبر حاضر و آماده بودند. درود خدا بر پیامبر خوش اندیشه و خوش ذوق مان!

پیامبر رحمت در کلام امام صادق (علیه السلام)
نویسنده عباد زارع در جمعه 27 / 11 / 1389 |

 

 

 

 

 


در طول تاریخ بشریت، کمتر انسانی وجود دارد که مانند پیامبراسلام تمام خصوصیات زندگی‌اش به طور واضح و روشن بیان  متن کامل در ادامه مطلب



برچسب‌ها: میلاد پیامبر, محمد , پیامبر اکرم, امام صادق, محبان اهل بیت, اهل بیت , محبان,
علائم ظهور امام زمان(عج)
نویسنده عباد زارع در چهار شنبه 25 / 11 / 1389 |

نواع علایم ظهور

علائم ظهور منجی عالم بشریت حضرت مهدی ـ علیه السلام ـ به سه دسته تقسیم می شوند:

دسته اول: علائمی كه مخصوص به خود آن حضرت هستند. كه هر وقت، بر خود حضرت ظاهر شوند حضرت متوجه قیام خود شده و ظهور می فرمایند، مثل بیرون آمدن شمشیر حضرت از غلاف باز شدن پرچم و علائم دیگر.

دسته دوم: ق

 

چهل حدیث از امام زمان (عج)
نویسنده عباد زارع در چهار شنبه 25 / 11 / 1389 |

تعداد بشاراتى كه از پيامبر اكرم ( ص) درباره حضرت مهدى (ع) وارد شده ، بيش از آن است كه در اين مختصر گنجانده شود، ما از ميان اين احاديث تنها به ذكر چهل حديثى كه حافظ ابونعيم اصفهانى (متوفى 430هـ ) در كتاب اربعين حديث فى المهدى ذكر المهدى و نعوته و حقيقة مخرجه جمع آورى كرده ، اكتفاء مى كنيم.

  مرحوم على بن عيسى اربلى در كتاب كشف الغمه مى نويسد: چهل حديث درباره مهدى موعود به دست آورده ام كه حافظ ابونعيم اصفهانى آنها را جمع آورى كرده و من هم به ترتيبى كه او ذكر نموده ، مى آورم ولى از ميان سلسله سند فقط شخص راوى كه از پيغمبر روايت نموده است، نام مى بريم :

حديث1- رفاه مردم در عصر امام زمان :

ابوسعيد خدرى از پيامبر اكرم (ص) روايت كرده كه فرمود :

يكون من امتى المهدى ان قصر عمره فسبع سنين و الافثمان و الافتسع يتنعم امتى فى زمانه نعيما لم يتنعموا مثله قطّ البر و الفاجر يرسل السماء عليهم مدراراً و الا تدخر الارض شيئاً من نباتها .  

مهدى از ميان امت من برخاسته شود مدت سلطنت او هفت يا هشت يا نه سال مى باشد ، همه طبقات امت من در زمان ظهور او چنان در رفاه زندگى نمايند كه قبل از وى هيچ بّر و فاجرى بدان نرسيده باشند، آسمان باران رحمت خود را بر آنان مى بارد و زمين از روئيدنيهاى خود چيزى فرو گذار نمى كند.


حديث2- عدل مهدى (عج) :

ابوسعيد مى گويد پيغمبر فرمود: 

تملاء الارض ظلماً و جوراً فيقوم رجل من عترتى فيملاءها قسطاً و عدلاً يملك سبعاً او تسعاً .

زمين پر از ظلم و ستم گردد، پس مردى از عترت من قيام كند و آن را پر از عدل و داد گرداند و هفت يا نه سال سلطنت نمايد.

حديث3: 

و باز نقل كرده كه پيغمبر(ص) فرموده :

لا تنقضى الساعة حتى يملك الارض رجل من اهل بيتى يملاء الارض  عدلاً كما ملئت جوراً يملك سبع سنين .

قيامت منقضى نخواهد شد تا اين كه مردى از اهل بيت من به سلطنت رسد و او زمين را پر از عدل و داد كند ، چنان كه پر از ظلم شده باشد و مدت سلطنت هفت سال است .

حديث4- مهدى فرزند فاطمه  زهرا (س) :

از امام زين العابدين و آن حضرت از پدرش روايت نموده كه پيامبر اكرم (ص) به فاطمه زهرا (س)  فرموده : 

المهدى من ولدك .

( مهدى از فرزندان تو است ).

حديث5- مهدى برگزيده خداست :

على بن هلال از پدرش روايت نموده كه گفت در مرض پيامبر (ص) ، حضورش شرفياب شدم ، ديدم فاطمه (س) در بالين پدرش نشسته و اشك مى ريزد چون صداى گريه اش بلند شد، پيامبر سر برداشت و فرمود:

فاطمه جان ! چرا گريه مى كنى ؟

عرض كرد: مى ترسم بعد ازشما احترام ما از دست برود ؟

فرمود : عزيزم ، مگر نمى دانى كه خداوند به اعل زمين نگاه كرد و پدرت را از ميان آنان برگزيد، سپس نظر كرد و شوهرت را انتخاب كرد، و به من وحى فرمود كه تو را به او تزويج كنم ؟

دخترم ! ما اهل بيتى هستيم كه خداوند عزوجل هفت فضيلت به ما عطا فرموده كه به هيچ كس قبل و بعد ازما عطا نفرموده است، و آن اين كه :

من خاتم پيامبران نزد خدا و بهترين آنها و محبوبترين بندگان مى باشم و با اين امتيازات پدر تو مى باشم، جانشين من بهترين جانشينان پيغمبران و محبوبترين آنها نزد خداست، و او شوهر تو است شهيد ما بهترين شهداء و محبوبترين آنان نزد خداوند است و او حمزه بن عبدالمطلب عموى پدر و شوهرت مى باشد، جعفربن ابيطالب كه با دو بال در بهشت با فرشتگان پرواز مى كند پسر عموى پدرت و برادر شوهرت از ما است ، در سبط اين امت كه حسن و حسين دو فرزند تو و دو آقاى اهل بهشت مى باشند از ماست، و به خدا قسم كه پدرشان افضل از آنهاست.

يا فاطمة و الذى بعثنى بالحق ان منهما مهدى هذه الامة اذا صارت الدنيا هرجاً و مرجاًًً و تظاهرت الفتن و انقطعت السبل و اغار بعضهم على بعض فلا كبير يرحم صغيراً و لا صغير يوقر كبيراً فيبعث الله عند ذلك منهما من يفتح حصون الضالة و قلوباً غلفاً يوم بالدين فى آخر الزمان كما قمت به فى آخر الزمان و يملاء الارض عدلاً كما ملئت جوراً .

اى فاطمه ! به خداوندى كه مرا به راستى برانگيخته ، مهدى اين امت نيز از ايشان مى باشد، موقعى كه دنيا هرج و مرج شود و آشوبها پديد آيد و راهها مسدود گردد و اموال يكديگر را به غارت برند، نه بزرگتر به كوچكتر رحم كند و نه كوچكتر احترام بزرگتر را نگاه دارد، خداوند كسى را برانگيزد كه قلعه هاى ضلالت و دلهاى قفل زده را بگشايد و اساس دين را در آخر الزمان استوار سازد، چنان كه من در آخر الزمان پايدار گردم و زمين را پراز عدل نمايد چنان كه از ظلم پر شده باشد....

حديث6- مهدى ، حسينى است :

در آن كتاب از حذيفة بن يمان روايت مى كند كه گفت: پيامبر خطبه اى ايراد فرمود و آنچه مى بايد اتفاق بيفتد به ما اطلاع داد سپس فرمود :

 لولم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله عزوجل ذلك اليوم حتى يبعث رجلاً من ولدى اسمه اسمى .

اگر از عمر دنيا جز يك روز بيشتر نمانده باشد. خداوند آن روز را چندان دراز گرداند تا مردى از اولاد من برانگيزد  كه همنام من باشد.

 سلمان برخاست و عرض كرد: اى رسول خدا(ص) از كدام فرزند شما خواهد  بود؟ فرمود : از اين فرزندم ، و دست روى شانه حسين (ع) گذاشت.

حديث7- قريه اى كه مهدى از آنجا قيام مى كند :

به سند خود از عبدالله بن عمر روايت نموده كه گفت :

 يخرج المهدى من قرية يقال لها كرعة

مهدى از قريه اى قيام مى كند كه آن را كرعه مى گويند .

حديث8- ويژگيهاى حضرت :

همچنين حذيفة از پيامبر(ص) نقل كرده كه فرمود :

المهدى رجل من ولدى وجهه كالكوكب الدرى

مهدى از فرزندان من است كه چهره اش چون ستاره تابان است .

حديث9  :

 حذيفه روايت نموده كه پيامبر (ص) فرمود :

المهدى رجل من ولدى لونه لونٌ عربىٌ و جسمه جسمٌ اسرائيلى على خدّه الآيمن خال كانه كوكب درى يملاء الارض عدلاً كما ملئت جوراً يرضى فى خلافته اهل الارض و اهل السماء والطير فى الجوّ.  

مهدى مردى از اولاد من است رنگ بدن او رنگ نژاد عرب و اندامش مانند اندام بنى اسرائيل است،در گونه راست وى خالى است كه چون ستاره تابناكى بدرخشد زمين را پر از عدل كند چنان كه پر از ظلم شده باشد، ساكنان زمين و آسمان و پرندگان هوا در خلافت وى خشنود خواهند بود.

حديث10:

ابو سعيد خدرى مى گويد پيامبر فرمود :

 المهدى منا اجل الجبين اقنى الانف

مهدى ما پيشانيش روشن و وسط بينيش كمى برآمده است



حديث11: 

المهدى منا اهل البيت رجل من امتى اشم الانف يملاء الارض عدلاً كما ملئت جوراً

 مهدى ما اهل بيت مردى از امت من است كه وسط بينيش برآمده و او زمين را پر از عدل كند، چنان كه پر از ظلم باشد.

حديث12:

 ابوامامه باهلى از پيغمبر (ص) روايت كرده كه فرمود:

 بينكم و بين الروم اربع هدن يوم الرابعةعلى يد رجل من آل هرقل يدوم سبع سنين ..

ميان شما و روميان چهار صلح است ، چهارمين آن به دست مردى از نسل هرقل خواهد بود و هفت سال دوام مى يابد مردى از طائفه عبدقيس به نام مستور بن بجلانعرض كرد اى رسول خدا (ص) در آن روز پيشواى مردم كيست ؟

فرمود : المهدى من ولدى ابن اربعين سنة، كان وجهه كوكب درى فى خده الايمن خال اسود عليه عباء تان قطريتان كانه من رجال بنى اسرائيل يستخرج الكنوز يفتح مدائن الشرك .

پيشواى مردم مهدى است كه از فرزندان من مى باشد كه چون ظهور كند به صورت مرد چهل ساله مى نمايد.رخسارش چون ستاره تابان مى درخشد و در سمت راست رخسارش خال سياهى است، دو عباى قطرى پوشيده (و از لحاظ سلامت بنيه ) گوئى ازمردان بنى اسرائيل است، ذخائر زمين را استخراج كند و شهرهاى شرك را بگشايد .

حديث13:

عبدالرحمن بن عوف روايت نموده كه پيغمبر فرمود: 

ليبعثن الله من عترتى رجلاً افرق الثنايا، اجلى الجبهه ، يملاء الارض عدلاً يفيض المال فيضاً

خداوند از عترت من مردى را برانگيزد كه ميان دندانهايش باز ، و رويش روشن باشد، زمين را پر از عدل كند و به مردم اموال فراوان بخشد.

حديث14:

 پيشوا صالح ابوامامه نقل مى كند كه رسول اكرم (ص) براى ما خطبه ايراد كرد و درضمن ، از دجّال نام برد و فرمود :

پس شهر مدينه از پليديها پاك شود چنان كه كوره آهنگرى از كثافات فلزات پاك گردد ، آن روز اعلام خواهند كرد كه امروز روز آزادى است .

زنى به نام ام شريك عرض كرد: اى رسول خدا (ص) عرب كجا خواهند بود؟

فرمود : در آن روز آنها اندكى بيش نيستند ، بيشتر آنان در بيت المقدس مى باشند ، اممهم المهدى ، رجل صالح پيشواى آنها مهدى است كه مردى صالح مى باشد .

حديث15: ظهور هويدا :

ابو سعيد خدرى روايت مى كند كه پيغمبر (ص) فرمود :

يخرج المهدى فى امتى يبعثه الله عياناً للناس يتنعم الامة و تعيش الماشية و تخرج الارض نباتها و يعطى المال صحاحاً .

مهدى ميان امت من قيام خواهد كرد و خداوند او را به طور آشكار براى مردم برانگيزد ، مردم در رفاه ، و چهار پايان در آسايش باشند، و زمين روئيدنيهاى خود را بيرون دهد و او مال را به طور مساوى ميان مردم تقسيم نمايد .

حديث16- ابر بر سر او سايه افكند :

عبدالله بن عمر نقل كرد كه پيغمبر فرمود :

 يخرج المهدى و على رأسه عمامة فيهما مناد ينادى هذا المهدى خليفة الله فاتبعوه .

مهدى در حالى كه قطعه ابرى بر سر او سايه افكنده قيام مى نمايد ، در آن وقت گوينده اى اعلام مى دارد كه اين مهدى خليفة الله است از وى پيروى كنيد.

حديث17: بالاى سرحضرت مهدى (ع) فرشته اى است :

عبدالله بن عمر مى گويد : پيامبر (ص) فرمود:

يخرج المهدى و على رأسه ملك ينادى هذا المهدى فاتبعوه .

مهدى در حالى قيام مى كند كه فرشته اى بالاى سر او قرار دارد و مى گويد : مهدى اين است از وى پيروى نمائيد .

حديث18: مژده پيامبر (ص) به ظهور مهدى (ع) :

ابوسعيد خدرى از پيغمبر (ص) نقل كرده كه فرمود :

ابشركم بالمهدى يبعث فى امتى على اختلاف من الناس زلزال فيملاء الارض عدلاً و قسطاً كما ملئت ظلماً و جوراً يرضى عنه ساكن السماء و ساكن الارض يقسم المال صحاحاً فقال له رجل : و ما صحاحاً ؟ قال : السوية بين الناس .

شما را مژده به ظهور مهدى مى دهم كه به هنگام اختلاف زياد و تزلزل مردم ، قيام كند و زمين را پر از عدل و داد نمايد چنان كه از ظلم و ستم پر شده باشد ساكنان آسمان و زمين از حكومت او راضى خواهند بود و اموال را ميان مردم به طور مساوى قسمت كند.

حديث19: نام آن حضرت :

عبد الله بن عمر از رسول خدا (ص) روايت نموده كه فرمود :

 لا يقوم الساعة حتى يملك رجل من اهل بيتى ، يواطى اسمه اسمى يملاء الارض عدلاً و قسطاً كما ملئت ظلماً و جوراً .

پيش از قيامت مردى از اهل بيت من به سلطنت مى رسد كه همنام من باشد زمين را پر از عدل و داد كند چنان كه پر از ظلم و جور شده باشد.

حديث20- كنيه او :

حذيفه از آن حضرت روايت كرده كه فرمود:

لولم يبق من الدنيا الا يوم واحد لبعث الله فيه رجلا اسمه اسمى و خلقه خلقى يكنّى ابا عبدالله .

اگر از عمر دنيا جز يك روز نمانده باشد، خداوند در آن روز مردى را بر انگيزد كه نامش نام من وخويش چون  خوى من و كنيه اش ابوعبدالله مى باشد .

 


حديث21:

 همچنين فرمود :

لا يذهب الدنيا حتى يبعث الله رجلاً من اهل بيتى يواطىء اسمه اسمى و اسم ابيه اسم ابى يملاءها قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً.

عمر دنيا به پايان نمى رسد تا اين كه خداوند مردى از اهل بيت من برانگيزد كه نامش نام من و  نام پدرش نام پدر من است . (1) او دنيا را پر از عدل و داد نمايد چنان كه از ظلم و جور پر شده باشد .

حديث22-عدل مهدى (عج):

ابوسعيد خدرى از پيامبر اكرم (ص) روايت كرده كه فرمود:

لتملان الارض ظلما و عدواناً ثم ليخرجن رجل من اهل بيتى حتى يملاءها قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراو ظلماً.

چون روزى فرارسد كه زمين پر از ظلم و ستم شود خداوند مردى از اهل بيت من ظاهر گرداند تا جهان را پر از عدل و داد كند . 

حديث23-اخلاق آن حضرت :

عبدالله بن عمر روايت نموده كه پيغمبر فرمود :

يخرج رجل من اهل بيتى يواطى اسمه اسمى و خلقه خلقى يملاءها قسطاً و عدلاً.

مردى از اهل بيت من خارج مى شود كه نامش مطابق نام من و اخلاقش چون اخلاق من مى باشد، و او جهان را پر از عدل و داد كند.

حديث24- بخشش مهدى (ع) :

ابوسعيد خدرى گفت رسول اكرم (ص) فرمود:

يكون عند انقطاع من الزمان و ظهور من الفتن رجل يقال له: المهدى يكون عطاؤه هنيئاً .

در آخرالزمان و موقعى كه آشوبها پديد آيد، مردى به قدرت مى رسد كه به او مهدى گفته مى شود كه بخشش او گوارا باشد.

حديث25-علم مهدى به سنت پيغمبر (ص):

ابو سعيد خدرى روايت كرده كه پيغمبر فرمود :

يخرج رجل من اهل بيتى و يعمل سنتى و ينزل الله له البركة من السماء وتخرج الارض بركاتها و تملاء به الارض عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً و يعمل على هذه الامة سبع سنين و ينزل بيت المقدس .

مردى از اهل بيت من به سلطنت خواهد رسيد كه به سنت من (آن طور كه بايد) عمل نمايد و خداوند از آسمان براى وى روزى فرستد، و زمين آنچه دارد، بيرون دهد و او زمين را پر از عدل كند چنان كه پراز ظلم و ستم باشد او به بيت المقدس درآيد و هفت سال سلطنت نمايد.

حديث26-آمدن مهدى با پرچمها :

ثوبان از پيامبر (ص) روايت نموده كه فرمود:

اذا رأيتم الرأيات السود قد اقبلت من خراسان فائتوها و لو حبوا على الثلج فيها خليفةالله المهدى . 

چون پرچمهاى سياه ببينيد كه ازسوى خراسان مى آيد به استقبال آن بشتابيد هرچند با رفتن از روى برف باشد زيرا كه همراه آن جماعت مهدى خليفة الله است .

حديث27-آمدن وى از جانب مشرق:

عبدالله عمر گفت : روزى در خدمت پيامبر (ص) بوديم كه عده اى از جوانان بنى هاشم بيامدند، از مشاهده آنها ديدگاه پيامبر پر از اشك شد و رنگ مباركش تغيير كرد، اصحاب عرض كردند: يا رسول الله سيماى مباركتان گرفته است ما نمى توانيم شما را بدين حالت ببينيم فرمود:

انا اهل بيت اختارالله لنا الآخرة على الدنيا و ان اهل بيتى سيلقون بعدى بلاء و تشريداً و تطريداُ حتى يأتى قوم من قبل المشرق و معهم رايات سود فيسألون الحق فلا يعطونه فيقاتلون و ينصرون فيعطون ماسألوا فلا يقبلون حتى يدفعوه الى رجل من اهل بيتى فيملاء ها قسطاً كما ملاءها جوراً فمن ادرك ذلك منكم فليأتهم و لحبواً على الثلج .

ما اهل بيتى هستيم كه خداوند آخرت را براى ما بر دنيا ترجيح داده ، بعد از اين اهل بيت من مصيبتها مى بينند و از وطن آواره مى گردند ، تا آنگاه كه مردمى از جانب مشرق با پرچمهاى سياه به طلب حق قيام كنند، اين حق را به آنها نمى دهند تا جنگ كنند ، و پيروزى يابند و حق را بگيرند و آن را به مردى از اهل بيت من بسپارند كه دنيا را پر از عدل كند چنان كه از ظلم پر شده باشد هر كس ، آن زمان را درك كند به آنها بپيوندد اگر چه به رفتن از روى برف باشد.

حديث28- تجديد عظمت اسلام با ظهور او:

حذيفه روايت نموده كه از پيغمبر (ص) شنيدم مى فرمود :

واى بر اين امت از سلطه اى كه پادشاهان ستمگر بر آنها پيدا مى كنند و آنها را كشته، و مؤمنين را به وحشت مى اندازند، مگر كسى كه فرمان آنها را گردن نهد شخص با ايمان به زبان با آنها مى سازد ولى قلباً از آنان مى گريزد و چون خداوند عزوجل اراده نمايد كه عزت اسلام را تجديد كند ، شوكت هر ستمگر جبارى را درهم بشكند زيرا خداى توانا قادر است امتى را كه در ميان فساد افتاده اند، به ساحل صلاح آورد.

سپس فرمود: اى حذيفه ، لولم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يملك رجل من اهل بيتى تجرى الملاحم على يديه و يظهر الاسلام لا يخلف وعده و هو سريع الحساب.

اگر از عمر دنيا جز يك روز نمانده باشد، خداوند آن روز را چندان دراز گرداند تا مردى از اهل بيت من به سلطنت رسد كه با بى دينان جنگها كند تا اسلام را آشكار سازد.

حديث29- رفاه و آسايش مسلمانان در عصر مهدى (عج):

ابوسعيد خدرى از پيغمبر (ص) روايت نموده كه فرمود:

يتنعم امتى فى زمن المهدى (ع) نعمة لم يتنعموا قبلها قطّ يرسل السماء عليهم مدراراً و لا تدع الارض شيئاً من بناتها الاخرجته .

امت من در زمان مهدى چنان در فراخى معيشت به سر برند كه هيچگاه پيش از آن نديده باشند . آسمان پى در پى بركات خود را براى آنان فرو مى ريزد و زمين آنچه دارد بيرون مى دهد .

حديث30- مهدى يكى از سروران بهشت :

انس بن مالك روايت كرده كه پيغمبر (ص) فرمود:

نحن بنو عبدالمطلب سادات اهل الجنة، انا و  اخى على و عمى حمزه و جعفر و الحسن و الحسين و المهدى .

ما فرزندان عبدالمطلب سروران اهل بهشتيم ، من و برادرم على و عمويم حمزه و جعفر و حسن و حسين و مهدى .

 


حديث31- سلطنت مهدى (ع):

ابوهريره روايت كرده كه پيغمبر (ص) فرمود:

لولم يبق من الدنيا الا ليلة لملك فيها رجل من اهل بيتى .

اگر از عمر دنيا جز يك شب نماند، در همان شب مردى از اهل بيت من به سلطنت رسد .

حديث32- خلافت مهدى (ع) :

ثوبان از پيامبر اكرم (ص) روايت كرده كه فرمود:

نزد گنج شما سه نفر به قتل رسند كه هر سه پسران خليفه مى باشند و پس از آن ديگر هيچ يك از آنها خليفه نمى شود تا آن كه مردمى با پرچمهاى سياه سررسند و طورى آنها را به قتل رسانند كه هيچ قومى را بدان وضع نكشته باشند.

ثم يجيئى خليفة الله المهدى فاذا سمعتم به فأتوه فيبايعوه فانه خليفة الله المهدى .

سپس خليفه خدا مهدى بيايد ، چون بشنويد كه ظهور نموده به سوى او رو آوريد و با او بيعت كنيد زيرا او مهدى خليفه حقيقى خداوند است .

حديث33- بيعت با حضرت: 

ثوبان از پيامبر (ص) روايت كرده كه فرمود: 

مردمى با پرچمهاى سياه از جانب شرق پديد آيند كه دلهاى آهنين دارند هر كس از آمدن آنها مطلع گشت به سوى آنها رو آورد و با آنان بيعت كند و لو با رفتن از روى برف باشد .

حديث34- پيوند دهنده دلها :

از على (ع) روايت شده كه فرمود: به پيغمبر اكرم (ص) عرض كردم :

 يا رسول الله (ص) أمنا آل محمد المهدى أم من غيرنا ؟

اى رسول خدا مهدى از ما اهل بيت است يا از غير ما؟

  پيامبر فرمود:

لا،  بل منا يختم الله به الدين كما فتح بنا و بنا ينقذون من الفتن كما انقذوا من الشرك و بنا يؤلف الله بين قلوبهم بعد عداوة الفتنة  اخوانا كما ألف بينهم بعد عداوة الشرك اخواناً فى دينهم .   

او از ماست خداوند دين را به وسيله او ختم كند چنان كه توسط ما گشود ، مردم به وسبله ما از آشوبها نجات يابند چنان كه از منجلاب شرك بيرون آمدند، دلهاى آنها را به هم پيوند دهد و بعد از دشمنيها آنها را با هم برادر كند، چنان كه بعد از نجات از شرك ، آنها را با هم برادر دينى كرد.

حديث35- بعد از مهدى زندگى بى فائده است :

نگاهی به زندگی نامه امام زمان
نویسنده عباد زارع در چهار شنبه 25 / 11 / 1389 |

                            

                                          نگاهی به زندگی نامه امام زمان

حضرت مهدی علیه السلام فرزند

امام حسن عسگری علیه السلام

و نرجس خاتون در طلوع فجر روز جمعه نیمه

شعبان

سال 255ه . ق در شهر

سامراء

دیده به جهان گشود. سالروز ولادت آن امام از فضیلتی بسیار برخوردار ... .

 



برچسب‌ها: زندگی امام زمان , حضرت مهدی , امام مهدی, امام زمان, بقیت الله, مذهبی, اهل بیت, محبان اهل بیت,
ورود امام حسین (ع)به کربلا
نویسنده عباد زارع در سه شنبه 24 / 11 / 1389 |

ورود امام حسین(ع) به سرزمين كربلا

بدانكه در روز ورود آن حضرت به كربلا خلاف است واصح اقوال آنست كه ورود آن جناب به كربلا در روز دوم محرم الحرام سال شصت و يكم هجرت بوده و چون به آن زمين رسيد پرسيد كه اين زمين چه نام دارد؟ عرض كردند كربلا مي‌نامندش، چون حضرت نام كربلا شنيد گفت:

 

اّلّلهُمَّ اِنّ اَعُوذُبِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَالْبَلآءِ

پس فرمود كه اين موضوع كرب و بلا و محل محنت و عنا است فرود آئيد كه اينجا منزل و محل خيام ما است، و اين زمين جاي ريختن خون ما است. و در اين مكان واقع خواهد شد قبرهاي ما، جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به اينها پس در آنجا فرود آمدند. و جز نيز با اصحابش در طرف ديگر نزول كردند و چون روز ديگر شد عمر بن سعد (ملعون) با چهار هزار مرد سوار به كربلا رسيد و در برابر لشكر آن امام مظلوم فرود آمدند.

ابوالفرج نقل كرده پيش از آنكه ابن زياد عمر سعد را به كربلا روانه كند او را ايالت ري داده و والي ري نموده بود چون خبر به ابن زياد رسيد كه امام حسين عليه السلام به عراق تشريف آورده پيكي به جانب عمر بن سعد فرستاد كه اولا برو به جنگ حسين و او را بكش و از پس آن به جانب ري سفر كن. عمر سعد به نزد ابن زياد آمده گفت اي امير از اين مطلب عفو نما گفت ترا معفو مي‌دارم و ايالت ري از تو باز مي‌گيرم عمر سعد مردد شد مابين جنگ با امام حسين عليه السلام و دست برداشتن از ملك ري لاجرم گفت مرا يك شب مهلت ده تا در كار خويش تاملي كنم پس شب را مهلت گرفته و در امر خود فكر نمود، آخرالامر شقاوت بر او غالب گشته جنگ سيدالشهداء عليه السلام را به تمناي ملك ري اختيار كرد، روز ديگر به نزد ابن زياد رفت و قتل امام عليه السلام را بر عهده گرفت پس ابن زياد با لشكر عظيم او را به جنگ حضرت امام حسين عليه السلام روانه كرد.

سبط ابن الجوزي نيز فريب به همين مضمون را نقل كرده، پس از آن محمد بن سيرين نقل كرده كه مي‌گفت معجزه‌اي از اميرالمومنين عليه السلام در اين باب ظاهر شد، چه آن حضرت گاهي كه عمر سعد را در ايام جوانيش ملاقات مي كرد به او فرموده بود واي بر تو يابن سعد چگونه خواهي بود در روزي كه مردد شوي مابين جنت و نار و تو اختيار جهنم كني.

و بالجمله چون عمر سعد وارد كربلا شد عروه بن قيس احمسي را طلبيد و خواست كه او را به رسالت به خدمت حضرت بفرستد و از آن جناب بپرسد كه براي چه به اينجا آمده‌اي و چه اراده داري، چون عروه از كساني بود كه نامه براي آن حضرت نوشته بود حيا مي‌كرد به سوي آن حضرت برود و چون سخن گويد، گفت مرا معفو دار و اين رسالت را به ديگري واگذار، پس ابن سعد بهر يك از رؤساي لشكر كه مي گفت باين علت ابا مي‌كردند زيرا كه اكثر آنها از كساني بودند كه نامه براي آن جناب نوشته بودند و حضرت را به عراق طلبيده بودند پس كثير بن عبدالله كه ملعوني شجاع و بي‌باك و بي‌حيائي فتاك بود برخاست و گفت كه من براي اين رسالت حاضرم و اگر خواهي ناگهاني او را به قتل در آورم عمر سعد گفت اين را نمي‌خواهم وليكن برو به نزد او و بپرس كه براي چه باين ديار آمده. پس آن لعين متوجه لشكرگاه آن حضرت شد. ابوثمامة صائدي را چون نظر بر آن پليد افتاد به حضرت عرض كرد كه اين مرد كه به سوي شما مي‌آيد بدترين اهل زمين و خونريزترين مردم است اين بگفت و به سوي كثير شتافت و گفت اگر به نزد حسين عليه السلام خواهي شد شمشير خود را بگذار و طريق خدمت حضرت را پيش دار گفت لاوالله هرگز شمشير خويش را فرو نگذارم همانا من رسولم اگر گوش فرا داريد ابلاغ رسالت كنم وار نه طريق مراجعت گيرم. ابوثمامه گفت پس قبضه شمشير ترا نگه مي دارم تا آنكه رسالت خود را بيان كني و برگردي گفت به خدا قسم نخواهم گذاشت كه دست بر شمشيرم گذاري گفت به من بگو آنچه داري تا به حضرت عرض كنم و من نمي‌گذارم كه چون تو مرد فاجر و فتاكي با اين حال به خدمت آن سرور روي، پس لختي با هم بد گفتند و آن خبيث به سوي عمر سعد برگشت و حكايت حال را نقل كرد، عمر قره بن قيس حنظلي را براي رسالت روانه كرد. چون قره نزديك شد حضرت با اصحاب خود فرمود كه اين مرد را مي‌شناسيد؟ حبيب من مظاهر عرض كرد بله مرديست از قبيله حنظله و با ما خويش است و مردي است موسوم به حسن راي و من گمان نمي‌كردم كه او داخل لشكر عمر سعد شود. پس آن مرد آمد به خدمت آن حضرت و سلام كرد و تبليغ رسالت خود نمود، حضرت در جواب فرمود كه آمدن من بدينجا براي آنست كه اهل ديار شما نامه‌هاي بسيار به من نوشتند و به مبالغه بسيار مرا طلبيدند، پس اگر از آمدن من كراهت داريد برمي‌گردم و مي‌‌روم پس حبيب رو كرد به قره و گفت واي بر تو اي قره از اين امام به حق روي مي‌گرداني و به سوي ظالمان مي‌روي بيا ياري كن اين امام را كه به بركت پدران او هدايت يافته‌اي، آن بي‌سعادت گفت پيام ابن سعد را ببرم و بعد از آن با خود فكر مي‌كنم تا ببينم چه صلاح است. پس برگشت به سوي پسر سعد و جواب امام را نقل كرد، عمر گفت اميدوارم كه خدا مرا از محاربه و مقاتله با او نجات دهد. پس نامه‌اي بابن زياد نوشت و حقيقت حال را در آن درج كرده براي ابن زياد فرستاد. حسان بن فائد عبسي گفت كه من در نزد پسر زياد حاضر بودم كه اين نامه بدو رسيد چون نامه را باز كرد و خواند گفت:

يِرجُوُ النَّجاتَ وَلاتَ حينَ مَناصٍ

 

الانَ اِذْ عُلّقَتْ مُخالِبُنابِه

يعني الحال كه چنگالهاي ما بر حسين بند شده در صدد نجات خود برآمده و حال آنكه ملجاء و مناصي از براي رهائي او نيست. پس در جواب عمر نوشت كه نامه تو رسيد به مضمون آن رسيدم، پس الحال بر حسين عرض كن كه او و جميع اصحابش براي يزيد بيعت كنند تا من هم ببينم راي خود را در باب او بر چه قرار خواهد گرفت والسلام. پس چون جواب نامه به عمر رسيد آنچه عبيدالله نوشته بود به حضرت عرض نكرد. زيرا كه مي‌دانست آن حضرت به بيعت يزيد راضي نخواهد شد. ابن زياد پس از اين نامه نامة ديگري نوشت براي عمر سعد كه يابن سعد حايل شو ميا حسين و اصحاب او و ميان آب فرات و كار را برايشان تنگ كن و مگذار كه يك قطره آب بچشند چنانكه حائل شدند ميان عثمان بنعفان تقي زكي و آب در روزي كه او را محصور كردند. پس چون اين نامه به پسر سعد رسيد همان وقت عمر بن حجاج را با پانصد سوار بر شريعه موكل گردانيد و آن حضرت را از آب منع كردند، و اين واقعه سه روز قبل از شهادت آن حضرت واقع شد و از آن روزي كه عمر سعد به كربلا رسيد پيوسته ابن زياد لشكر براي او روانه مي‌كرد، تا آنكه به روايت سيد تا ششم محرم بيست هزار سوار نزد آن ملعون جمع شد. و موافق بعضي از روايات پيوسته لشكر آمد تا به تدريج سي هزار سوار نزد عمر جمع شد، و ابن زياد براي پسر سعد نوشت كه عذري از براي تو نگذاشتم در باب لشكر بايد مردانه باشي و آنچه واقع مي‌شود در هر صبح و شام مرا خبر دهي.

پس چون حضرت آمدن لشكر را براي مقاتله با او ديد به سوي ابن سعد پيامي فرستاد كه من با تو مطلبي دارم و مي‌خواهم ترا ببينم، پس شبانگاه يكديگر را ملاقات نموده و گفتگوي بسيار با هم نمودند پس عمر به سوي لشكر خويش برگشت و نامه به عبيدالله بن زياد نوشت كه اي امير خداوند آتش برافروخته نزاع ما را با حسين خاموش كرد و امر امت را اصلاح فرمود، اينك حسين (عليه السلام) با من عهد كرده كه برگردد به سوي مكاني كه آمده يا برود در يكي از سرحدات منزل كند و حكم او مثل يكي از ساير مسلمانان باشد در خير و شر يا آنكه برود در نزد امير يزيد دست خود را در دست او نهد تا او هر چه خواهد بكند. و البته در اين مطلب رضايت تو و صلاحيت امت است.

مؤلف گويد: اهل سير و تواريخ از عقبه بن سمعان غلام رباب زوجه امام حسين عليه السلام نقل كرده‌اند كه گفت من با امام حسين عليه السلام بودم از مدينه تا مكه و از مكه تا عراق واز او مفارقت نكردم تا وقتي كه به درجه شهادت رسيد، و هر فرمايشي كه در هر جا فرمود اگرچه يك كلمه باشد خواه در مدينه يا در مكه يا در عراق يا روز شهادتش تمام را حاضر بودم و شنيدم اين كلمه را كه مردم مي‌گويند آن حضرت فرمود دست خود را در دست يزيد بن معاويه گذارد، نفرمود.

فقير گويد: پس ظاهر آنست كه اين كلمه را عمر سعد از پيش خود در نامه درج كرده تا شايد اصلاح شود و كار به مقاتله نرسد چه آنكه عمر سعد از ابتداء جنگ با آن حضرت را كراهت داشت و مايل نبود.

و بالجمله چون نامه به عبيدالله رسيد و خواند گفت اين نامه شخص ناصح مهرباني است با قوم خود و بايد قبول كرد. شمر ملعون برخاست و گفت اي امير آيا اين مطلب را از حسين قبول مي‌كني؟ به خدا سوگند كه اگر او خود را به دست تو ندهد و در پي كار خود رود، امر او قوت خواهد گرفت و ترا ضعف فرو خواهد گرفت اگر خلاف كند دفع او را ديگر نتواني كرد، لكن الحال به جنگ تو گرفتار است و آنچه رايت در باب او قرار گيرد از پيش مي‌رود. پس امر كن كه در مقام اطاعت و حكم تو برآيد پس آنچه خواهي از عقوبت يا عفو در اين باب به عمر بن سعد با تو آن را روانه مي كنم و بايد ابن سعد آن را بر حسين و اصحابش عرض نمايد اگر قبول اطاعت من نمودند، ايشان را سالماً به نزد من بفرستد و اگر نه با ايشان كارزار كند و اگر پسر سعد از كارزار با حسين اباء نمايد تو امير لشكر مي‌باش و گردن عمر را بزن و سرش را براي من روانه كن.

پس نامه نوشته به اين مضمون:

اي پسر سعد من ترا نفرستادم كه با حسين رفق و مدارا كني و در جنگ با او مسامحه و مماطله نمائي و نگفتم سلامت و بقاي او را متمني و مترجي باشي و نخواستم گناه او را عذرخواه گردي و ازبراي او به نزد من شفاعت كني، نگران باش اگر حسين و اصحاب او در مقام اطاعت و انقياد حكم من مي‌باشند پس ايشان را به سلامت براي من روانه نما؛ و اگر اباء وامتناع نمايند با لشكر خود ايشان را احاطه كن و با ايشان مقاتلت نما تا كشته شوند و آنها را مثله كن همانا ايشان مستحق اين امر مي‌باشند و چون حسين كشته شد سينه و پشت او را پايمال ستوران كن چه او سركش و ستمكار است و من دانسته‌ام كه سم ستوران مردگان را زيان نكند چون بر زبان رفته است كه اگر او را كشم اسب بر كشته او برانم اين حكم بايد انفاذ شود. پس اگر به تمام آنچه امرت كنم اقدام نمودي جزاي شنونده و پذيرنده به تو مي‌دهم و اگر نه از عطا محرومي و از امارات لشكر معزول و شمر بر آنها امير است و منصوب والسلام. آن نامه را به شمر داد و به كربلا روانه نمود.
 

برگرفته از کتاب منتهی الامال، تألیف حاج شیخ عباس قمی



 



برچسب‌ها: تارخ عاشورا, ورود امام حسین به کربلا,
خواب
نویسنده عباد زارع در سه شنبه 24 / 11 / 1389 |

 

در عالم خواب امام زمان حضرت ولی عصر (عج) را دیدم، بسیار غمگین و آشفته حال بود، به محضرش رفتم و سلام کردم: "چرا این گونه ناراحت و گریان هستی؟" فرمود: "امروز وفات عمّه ام حضرت زینب(س) است. از آن روزی که عمّه ام وفات یافته، تاکنون، هر سال در روز وفات او، فرشتگان در آسمانها مجلس عزا به پا می کنند، آن چنان می گریند که من باید بروم و آنها را ساکت کنم، آنها خطبهء حضرت زینب(س) را که در بازار کوفه خواند، می خوانند و می گریند، من هم اکنون از آن مجلس فرشتگان مراجعت نموده ام."

خصائص الزّینبیه، ص 212

 

شعر
نویسنده عباد زارع در سه شنبه 24 / 11 / 1389 |

 

دلی در خون نشسته دوست داری؟      بگو قلبی شکسته دوست داری؟

تورا ای عشق ! بی سر دوست دارم    مرا با دست بسته دوست داری؟

 نه تنها تیر و تیغ و سنگ بوده                           سر پیراهن تو جنگ بوده

ولی شرمنده زینب دیر فهمید                  که انگشتر به دستت تنگ بوده



برچسب‌ها: یا حسین,
درباره وبگاه

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ صَلِّ عَلَى الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِیدِ قَتِیلِ الْعَبَرَاتِ وَ أَسِیرِ الْکُرُبَاتِ صَلاةً نَامِیَةً زَاکِیَةً مُبَارَکَةً یَصْعَدُ أَوَّلُهَا وَ لا یَنْفَدُ آخِرُهَا أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلادِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْإِمَامِ الشَّهِیدِ الْمَقْتُولِ الْمَظْلُومِ الْمَخْذُولِ وَ السَّیِّدِ الْقَائِدِ وَ الْعَابِدِ الزَّاهِدِ الْوَصِیِّ الْخَلِیفَةِ الْإِمَامِ الصِّدِّیقِ الطُّهْرِ الطَّاهِرِ الطَّیِّبِ الْمُبَارَکِ وَ الرَّضِیِّ الْمَرْضِیِّ وَ التَّقِیِّ الْهَادِی الْمَهْدِیِّ الزَّاهِدِ الذَّائِدِ الْمُجَاهِدِ الْعَالِمِ إِمَامِ الْهُدَى سِبْطِ الرَّسُولِ وَ قُرَّةِ عَیْنِ الْبَتُولِ صلى الله علیه و آله و سلم اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى سَیِّدِی وَ مَوْلایَ کَمَا عَمِلَ بِطَاعَتِکَ وَ نَهَى عَنْ مَعْصِیَتِکَ وَ بَالَغَ فِی رِضْوَانِکَ وَ أَقْبَلَ عَلَى إِیمَانِکَ غَیْرَ قَابِلٍ فِیکَ عُذْرا سِرّا وَ عَلانِیَةً یَدْعُو الْعِبَادَ إِلَیْکَ وَ یَدُلُّهُمْ عَلَیْکَ وَ قَامَ بَیْنَ یَدَیْکَ،
موضوعات وبگاه
امام حسین(ع)عاقبت قاتلان امام حسین(ع)ورود امام حسین به کربلاتاسوعا و عاشورااربعین خلاصه ای از زندگانی امام حسینچهل حدیث از امام زمانعلائم ظهور امام زمانپيامبر اکرم صلي الله عليه و اله و سلممردی که منافقان را شناخت! سوسماری که سخن گفت! سربازی در عصر ما! شکمی که هرگز سیر نشد! بر وصیت پیامبر خدا (ص) چه گذشت؟ نمی از یم خلق عظیم نبوی چهل مروارید از اقیانوس کلامی نبی طوفانی که بعد از پیامبر (ص) برخاست آخرین جمله پیامبر آخرین بی‏تاب‏تر از ستون حنانه وصایای پیامبرانه خاندان نفرین شده smsپیامک های میلاد پیامبر و امام جعفر صادقپیامک های میلاد امام حسن عسکری(ع)پیامک های اربعینپیامک های ماه رمضانآیا میدانید؟؟؟بانک احادیثعکسعکس مذهبیفضیلت و خواص سوره الرحمنفلسفه حجاب از دیدگاه قرآنزندگی نامه اهل بیت (ع)زندگینامه امام موسی کاظم(ع)زندگینامه حضرت علی (ع)زندگینامه امام حسن(ع)زندگینامه امام حسین(ع)زندگینامه امام سجاد(ع)زندگینامه امام زین العابدین(ع)زندگینامه امام جعفر صادق(ع)زندگینامه امام موسی کاظم(ع)زندگینامه امام رضا(ع)زندگینامه امام جواد(ع)زندگینامه امام هادی(ع)زندگینامه امام حسن عسکری(ع)زندگینامه مهدی(ع)زندگینامه پیامبر(ص)زندگینامه حضرت زهرا (س)ماه رمضاناحادیث ماه رمضانفضیلت و مناسب های ماه رمضانسخنانی از بزرگانمتفرقهداستان های قرآنیداستانی کوتاه ...دلنوشته ها
طراح قالب
شهدای کازرون
.: طراحی و کدنویسی قالب : شهدای کازرون :.
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد.کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است...